یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه موقع هایی...

میگفت خواب دیدم برگشتین بهم کلی فحشت میدادم که چرا برگشتی  

منم بلند بلند میخندیدم بعضی وقت ها که یادم میاد کیوان نیست یهو ته دلم خالی میشه بعضی وقت ها باورم نمیشه مثلا همیشه این موقع ها ناهار باهم بودیم یهو احساس میکنم باید الان اینجا بود ولی خب....

امروزم یهو اینجوری شد دلم شدیدا هواش کرد‌...ولی چه میشه کرد اینجور موقع ها فقط میشه یه نفس عمیق کشید و لبخند زد و گذشت....همین.

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 16:16 http://myweb123.blogsky.com

یکی از نبود عشقش میکشه یکی از بودنش
خوشحال میشم سربزنید

دنیا بالا پایینش زیاده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.