یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

روز نوشت

ثبت نام یونی بالاخره تموم شد!!

 از ساعت4 تا7 عصر اونجا معطل بودیم اولش نگهبانی اجازه نمیداد بریم تو میگفت خیلی دیر اومدین ولی از اونجایی که بنده به این راحتی ها از رو نمیرم رفتم تو و خداروشکر کارم راه افتاد..حراست یونی اول کاری بنده رو مستفیض کرد،آقا به سرتا پای من گیر دادن چرا موهات بیرونه،چرا مانتوت تنگه( حالا من گشادترین مانتومو پوشیده بودم)چرا لاک زدی،چرا ارایش داری..اینا درحالیه که منه بدبخت یه برق ناخن داشتم از ارایشم کلا ریمل زده بودم و کرم ضد آفتاب!!!!در کل حالیم کردن که اینجا به شدت گیر میدن منم بلافاصله رفتم به خیاطمون سفارش یه مانتوی گله گشادو بلندتا نوک پامو دادم یه مقنعه ی بلندم خریدم جوری شد که خوده خیاطمون میگفت با این وضعیت بری رییس حراست شدی خداییش حوصله مسخره بازیای یونی ندارم گفتم پیشگیری کنم که بعدها دردسر نشه خصوصا که ایشالا فقط دوترم این دانشکده میمونم،مثله کندوی زنبور بود..اه..

فردا کلاسا شروع میشه،میخواستم برمااا ولی پدرجان گفت خیلی ضایع ست بری بذار 5،6 ام مهر برو:-D

امروز یه دوستیو که 3 ساله ازش خبر نداشتم بدیدم شمارشو گرفتم ولی فعلا حوصله ندارم بهش پی ام بدم،یه سریال خارجی جدیدی هم تازگی ها دارم میبینم بسی قشنگ است

احتمالا برناممو از یک مهر شروع کنم،امسال آخرین شانسمه...آخرین ورق

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.