یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

معتاد قهوه

میخوام‌بمیرم ولی قبلش یه فنجون قهوه لطفا

گند زدن رو به معنای واقعی کلمه هجی کردم خیلی پشیمونم غرورم له شد له...

نظرات 2 + ارسال نظر
معلوم الحال دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت 01:56

عاشق نشدید؟ هیچ وقت؟ (آیکن تنگ کردن چشما)
خیره ایشالا

نه فهمیدم عشق نبود واقعا
دعامون کنین خیلی خیلی محتاجم به دعا

معلوم الحال یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت 15:38

شما هنوز درگیر گذشته هایید؟ یا بازم افتادین توی دام عشق؟

گذشته ها گذشت واسم تموم شد
بازهم عشق؟؟!!نه عشق هم نه بابا من عاشق نشدم هیچ وقت...یه مسئله کاری بود که داغونمون کرد:(

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.