خیلی جدی وسط مهمونی به ی نوشیدنی دعوتم کرد و پیشنهاد س***داد البته نه با این صراحت ولی مطمئن بودم چیزی جز این تو ذهن مریض طرف نیست در حالی که سعی میکردم جبهه نگیرم خیلی محترمانه و با جملات کوتاه پیشنهادش رد کردم و تاجای ممکن ازش دور شدم دیدم که رفت سراغ یه نفر دیگه و تا اخر شب دیگه اون دونفر ندیدم
یه سری تابو ها که قبلا وجود داشت دیگه وجود نداره عملا و به چشم دارم این تغییر میبینم اون دختری که باهاش رفت تو اتاق خواب همسر و دوتا بچه داره و من تا اخر مهمونی شوک زده به صفحه گوشیم خیره بودم از دیدن روابط باز و ازاد چندان احساس خوشایندی ندارم هرچند که هر لحظه در جدال با خودمم که قضاوت نکنم.....