یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

بودن یا نبودنsense،مسئله این است....

دیشب قبل از اینکه بخوابم فانتزی های عجیب و غریب زیادی توی سرم رژه میرفت،داشتم فکر میکردم اگر ما آدما چیزی به اسم احساس نداشتیم چی میشد؟

 یک لحظه فکر کن،چیزی به اسم غم،شادی،دلتنگی،دلشکستگی،مهربونی،عشق،دوست داشتن و...وجود نداشت فکر کن هیچ کس نمیتونست آزارت بده،هیچ حرفی تورو نه ناراحت میکردنه به وجد می آورد،فکر کن عاشق هیچ کس نمیشدی پس هیچ کسم نمیتونست بهت خیانت کنه،فکر کن دلتنگ هیچ کس نمیشدی هیچ عکس،فیلم،نوشته واهنگی تورو یاد یکی نمی انداخت....

فکر کن ازدست کسی عصبانی نمیشدی هیچ حرف وحرکتی نمیتونست تورو عصبی کنه...

فکر کن هیچ آهنگی توروبه گریه  نمی انداخت

فکر کن پاییز و زمستون و بهار برات فرقی نداشت

فکر کن بوی نارنگی تورو به  یاد دوران ابتداییت نمی انداخت

فکرکن هیچ شعرو داستانی وجود نداشت

فکر کن هیچ جنگ و دعوایی وجود نداشت

فکر کن همه ازدواج ها عاقلانه و بدون دخالت احساس وقلبت بود 

فکر کن هیچ وقت اشتباهاتت تورو پشیمون نمیکرد چون اشتباهی وجود نداشت

فکر کن نه استرس وجود داشت نه نگرانی صبح ها بدون دغدغه از خواب پامیشدی و میرفتی دنبال زندگیت...

فکر کن اون وقت زندگی چه قدر مسخره میشد....

راستی هم ما آدما بدون عنصر احساس هیچی نیستیم..همین احساساته که مارو کنارهم نگه میداره...همین احساساته که زندگی رو میسازه،همین احساسات که به انسانیت معناو مفهوم داده...

از احساس تنهایی نترس..ازغم نترس،از پشیمونی نترس،از نگرانی نترس،از استرس نترس،از اشتباه نترس، ازعشق نترس،از دنیا و آدماش نترس ....هروقت ترسیدی یادت باشه توهم آدمی....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.