با اخرین رمقی که برام مونده بود اخرین بسته هم جمع کردم و نشستم وسط خونم
خونه ای که دیگه خالی خالی شده بود با چند تا بسته وسط پذیرایی خونه
اهنگ دلخواهم پلی کرده بودم سیگار مارلبرلو ایس برداشتم و نشستم وسط خونه خاطرات مثل فیلم از جلو چشمام میگذشت اشک هام روون بود دلم تنگ بود استرس داشتم خوب نبودم.
شهروز زنگ میزد و ریجکت میکردم رهگذر تو واتس اپ پیام داده بود کمک میخوام یا نه شروین تو اینستا یه ویدئو جالب فرستاده بود ترانه پیام داده بود و شماره ارایشگرم میخواست و من نه حوصله جواب دادن داشتم نه حرف زدن ...
خداحافظی از خونه ای که شاهد بهترین و بدترین خاطرات من بود مثل دل کندن از یه تیکه وجودم بود....
خونه تحویل دادم و با یه چمدون راهی مقصد جدید شدم.
پس رفتنت پیش آقا شهروز چی شد؟ جریان کار جدید چیه؟
مدتی با شهروز لانگ دیستنس ادامه میدیم کار جدید وسوسه انگیز بود