یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

فصل اخر...به همین سادگی تموم.‌..

خب چه خبرا؟

بالاخره واسه همیشه تموم شد

جدی؟

اره

ناراحتی؟

نه

فراموش میکنی؟

نه 

برمیگردی؟

نه،یاد میگیرم:|



رابطه ای که همون اول میفهمی اشتباهه به هیچ وجه ادامه نده از من به شما نصیحت!!همون هفته ی اول میدونستم خیلی فرق داریم ادامه دادم وابستگی به وجود اومد و حالاهم که تموم شده ولی زخمش مونده درسته دیگه هرگز همو نمیبینیم و عمرا اونم برگرده ولی کاش همون اول این کارو‌میکردم تا این همه از هم متنفر نمیشدیم این اخرا به معنای واقعی کلمه با اشکان جروبحث داشتیم  و اذیت کردیم همدیگرو، بد تموم شد خیلی بد:(:(دیگه مطمئنم برنمیگرده و خب اینم تجربه که هیچ رابطه ایو بیخود کش ندین که این شکلی بشه:)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.