یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

شاید این هم خوشبختیه

به قطره های سرم که یکی یکی میومد پایین چشم دوخته بودم ..هدفونمو تو گوشم محکم کردم  و دوباره از اول اهنگ ابر میبارد شجریانو پلی کردم این بشرو من میپرستم....

ترانه رو تخت خوابیده بود این سومین سرمی بود که براش زده بودن،ضعف شدید،شوک عصبی،فشار پایین و..حرفایی که دکترا بهمون گفته بودن...

خبر ازدواج مهبد ورای تحملش بود، ترانه رو من میشناختم ب شدت احساسی و حساس به شدت عاشق پیشه هنوزم که هنوزه مهبد براش بتیه که میپرستتش با ترانه دعوام شد سرش فریاد میکشیدم که این عشق احمقانه رو بس کن فحش دادیم همو ،سر هم داد کشیدیم اخرشم بغل هم گریه هااا کردیم...

شروین با رامین حرف زده بود دوتایی اومده بودن با ترانه صحبت کنن ،ترانه راهشون نداد خونش اخرم دست از پا دراز تر برگشتن..اوضاع این چند روزه ی ما همین بوده...درگیر دیوونه بازیای رفیق عاشق پیشمون

 یهو دیروز ترانه با سازش اومد پیشم و بدون گفتن کلمه ای شروع کرد  به نواختن اینجور موقع ها بدون گفتن هیچ حرفی حال همو میفهمیم  بی وقفه ۴ساعت تموم ساز میزدیم اخرم کیوان اومد و دست کشیدیم...

نگرانی های زیادی این روزا وجود داره کیوان این چند روزه خیلی تو خودش بوده  کم کم داره نگرانم میکنه فعلاچیزی ازش نپرسیدم تا هروقت خودش اماده بود حرفشو بزنه ولی مطمینم مسیله ی مهمیه...از یه طرف تمرینات سخت واسه کنسرت از طرفی ترانه و حال خرابش ،رهگذری که روزی حداقل۵یا۶ساعت میبینمش و غزالی که گیر داده مثل یه رفیق فاب کنارش باشم و کارای نامزدیشو انجام بدم  و خاطراتی که هی زنده میشه،ارشد و دانشگاه و نورتون و یورک دوره نشده و...

خلاصه روزهایمان عجیب شلوغ پلوغ شده...

نظرات 1 + ارسال نظر
علیرضا شنبه 9 اردیبهشت 1396 ساعت 01:09 http://www.streetboy.blogsky.com

اومدم خوندم اما نفهمیدم فکر کنم باید خیلی برم پایین و از چندین پست قبل شروع کنم

چون دارم با اسم مینویسم ممکنه به خاطر اون باشه
ترانه و مهبد از دوستای من هستن...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.