یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

امسال خیلی فرق داره

هیچ وقت محرمو دوست نداشتم

محرم ها برای من فقط یه معنی داشت اینکه دایی جان به همراه خانواده تشریف بیارن دیارما و همه جمع بشیم خونه ی مادربزرگه و نذری بخوریم...هیچ وقت نه تو هیئت هاش شرکت کردم،نه حتی تو نذری خودمون شرکت کردم،نه علاقه ای به دیدن دسته ها و شلوغی خیابونا داشتم نه حتی دعاها و اعمال خاص ماهو انجام میدادم،محرم هم برای من مثله ماه های دیگه بود....

امسال همه چی برام فرق کرد،از نذر 10 روزه ای که کردم و دهه ی اول محرم باچادر اینور و اونور رفتم تا حتی خوندن کتابی راجع به واقعه ی عاشورا ورازو نیاز باخدا و همدردی با تک تک شخصیت های عاشورا....

امسال دیدن تکیه ها و بوی اسفند تو خیابونا و پیرهن مشکی مردونه و صدای مداحی های توی خیابون ،همه وهمه باعث میشه اشک توچشمام جمع بشه و به این فکر کنم که من یه مسلمونم !!؟؟امسال خیلی چیزا برام فرق کرده...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.