یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

بازگشت به روتین

برگشتم به تمرینات سخت ورزشی تقریبا بعد از یک ماه برگشتم به امادگی قبلیم ساز هم که جز جدانشدنی و لاینفک زندگی منه منتها فعلا گروه و کنسرت و تدریس گذاشتم کنار روحیه ی برگشت به اون محیط و اون فشارهارو ندارم 

وارد یه شرکت واردات تجهیزات تزئینی ساختمون شدم به عنوان مسئول روابط بین الملل استخدام شدم شرکت فوق العاده شیک و درست و حسابیه کاملا روحیم عوض شده هم محیط هم شرکت هم همکارها همه و همه عالیه 

دارم در به در دنبال خونه میگردم میخوام  خونه عوض کنم در و دیوار اونجا هم من یاد کیوان میندازه 

نمیخوام دروغ بگم همه چی بر وفق مراده  و من عالیم اون قدر این موضوع بهم سخت گذشته که حالا حالاها طول میکشه باهاش کنار بیام ولی ادمی هم نیستم که هی بشینم فکر کنم و غصه بخورم به هرحال زندگی جریان داره تغییرات هم جز اصلی زندگیه چه بخوایم چه نخوایم بعضی چیزا اتفاق میوفته  دارم تمام تلاشم میکنم که این موضوع با خودم حل کنم 

نظرات 1 + ارسال نظر
هاله یکشنبه 11 آذر 1397 ساعت 10:35

همش تو ذهنم سئوال بود که چی شد که رابطه به اون قشنگی تموم شد؟ واقعا مهاجرت کرد! باورم نمی شه!!!

خودمم هنوز باور نکردم :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.