یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

کجا؟

با قیافه خسته و ژولیده پولیده رفتم یه مهمونی مثلا لاکشری 

جز یه مشت ادم خزوخیل کسی ندیدم به ۱۰ دیقه نرسید که پاشدم اومدم بیرون رفتم یه پرس چلو کباب خوشمزه زدم بعدشم کافی و پیاده روی و الانم اومدم خونه.

دیدم صاحب مهمونی پیام داده چرا اینقدر زود رفتی؟

خیلی رک بهش گفتم مهمونیت تایپ من نبود.

در جواب گفت حدس میزدم و مرسی که سر زدی و از این حرفا 

یه موقع هایی به خودم میگم دروغ مصلحت امیز بگو مثلا بگو دل درد گرفتم و یا هرچیز دیگه ولی نمیدونم چرا ترجیح میدم دلایلو صادقانه و تو دِ پوینت توضیح بدم وقتی دلیلی برای دروغ گویی نیست چرا دروغ؟



این قبلا نوشتم یادم رفته بود منتشر کنم بمونه اینجا یادگار...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.