سر دو روز نشده رفته با یکی دیگه
هی بهم گفتن این یک عدد لا...شی بیشتر نیست ولی خودمو گول زدم و گفتم نه شماها اشتباه میکنین
ارزوی خوشبختی و شادکامی واسه این دوست لا..شیمون دارم:)
میگماا خیلی خرم که هنوز دوستش دارم؟
و خیلی این خریت بیشتر نمود پیدا میکنه وقتی میفهمم و میدونم که دیگه عمرا برگرده...
چه کنیم دیگه سرنوشت ماهم این گونه رقم خورد...
یعنی میشه این روزای نکبتی تموم بشه؟
عاشق کسی بشی که عاشق یکی دیگه ست ولی تورو دوست داره خیلی پیچیده ست نه؟
خیلی وقته تموم شده ولی چرا فراموش نمیشه؟
میدونم هیچ وقت و هرگز دوباره ای برای ما وجود نداره ولی نمیدونم چرا نمیفهمم که باید دیگه فراموش بشه...
بلند شدم بعد از کلی سختی و تغییری که تو زندگیم پیش اومد بلند شدم
برگشتم سرکارم برگشتم به دانشگاه و روزای خوشی که وجود داشت
ماشینمو عوض کردم بابا ماشینو یه یک عدد مزدا۳ ارتقا داد از یه طرفم دوباره وسایلمو برداشتم و جمع کردم و رفتم تو خونه مجردی خودم
این مدت پیش مامان اینا بودم ولی وقتی ادم یه مدت تنهایی زندگی میکنه انگاری عادت میکنه چون واقعا تو خونه خودمون حس مهمون بودن بهم دست داده بود...
خلاصه اینکه بعداز همه ی این سختی ها بلند شدم و زندگیمو به دست گرفتم اون قضایای احساسی و عشق و عاشقی هم واسه ی همیشه تموم شد...