یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

در ۹۰درصد مواقع اون حسی که دفعه ی اول از طرف میگیری درسته!

سر دو روز نشده رفته با یکی دیگه 

هی بهم گفتن این یک عدد لا...شی بیشتر نیست ولی خودمو گول زدم و گفتم نه شماها اشتباه میکنین

ارزوی خوشبختی و شادکامی واسه این دوست لا..شیمون دارم:)

میگماا خیلی خرم که هنوز دوستش دارم؟

و خیلی این خریت بیشتر نمود پیدا میکنه وقتی میفهمم و میدونم که دیگه عمرا برگرده...

چه کنیم دیگه سرنوشت ماهم این گونه رقم خورد...

وحشتناک شده دیگه

یعنی میشه این روزای نکبتی تموم بشه؟

شاید اینبار شاید فردا...

عاشق کسی بشی که عاشق یکی دیگه ست ولی تورو دوست داره خیلی پیچیده ست نه؟

خیلی وقته تموم شده ولی چرا فراموش نمیشه؟

میدونم هیچ وقت و هرگز دوباره ای برای ما وجود نداره ولی نمیدونم چرا نمیفهمم که باید دیگه فراموش بشه...

Let it go

بگذار و بگذر 

برای همیشه رفت 

برای همیشه رفتم

این داستان دوساله تموم شد 

فور اور

وقته برگشته

بلند شدم بعد از کلی سختی و تغییری که تو زندگیم پیش اومد بلند شدم

برگشتم سرکارم برگشتم به دانشگاه و روزای خوشی که وجود داشت 

ماشینمو عوض کردم بابا ماشینو یه یک عدد مزدا۳ ارتقا داد از یه طرفم دوباره وسایلمو برداشتم و جمع کردم و رفتم تو خونه مجردی خودم 

این مدت پیش مامان اینا بودم ولی وقتی ادم یه مدت تنهایی زندگی میکنه انگاری عادت میکنه چون واقعا  تو خونه خودمون حس مهمون بودن بهم دست داده بود...

خلاصه اینکه بعداز همه ی این سختی ها بلند شدم و زندگیمو به دست گرفتم اون قضایای احساسی و عشق و عاشقی هم واسه ی همیشه تموم شد...