-
مگرجز این است؟
پنجشنبه 3 تیر 1395 01:33
دوستم داره من دوسش ندارم دوسش دارم اون دوسم نداره کلا یه مشت زبون نفهم دورهم جمع شدیم :)) وسط راهرو پشتشو کرد بهم رفت... به یکی از دوستاش گفته بود کلا قیدشو زدم واسه همیشه فراموشش کردم دیگه اصلا واسم مهم نیست منم وقتی شنیدم یه لبخند ملیح تحویل خبرچین گرامی دادم و گفتم ولی من فراموشش نمیکنم هیچ وقت هم از جواب ردی که...
-
امتحان توهین به شعور دانشجوا!!!
چهارشنبه 26 خرداد 1395 16:12
برنامه ریزی کرده بودیم کتاب 850صفحه ای گرامر و دستور و نگارش سه روزه بخونم و جمعش کنم که به لطف خواهری جانم کلا برنامم کن فیکون شد, دوباره برنامه ریختم فشرده تر تو دوروز بخونم از صبح تا شب که اونم دوباره به لطف خواهری جان کنسل شد حالا شب امتحان و 850صفحه درس مزخرف که هیچی بلد نیستم من تو اسپیکینگ کامل گرامرو رعایت...
-
انتقام ازما!!؟؟؟
یکشنبه 23 خرداد 1395 00:29
امروز یه بحث گسترده با بچه ها داشتیم تو دانشگاه ما باب شده که دخترای گروه مترجمی خیلی سوسول و خفن و در یک کلمه شاخن امروز بحث ما سرهمین بود اصلا شاخ بودن یعنی چی؟ دخترای ورودی و هم رشته ای ما هیچ کدوم از این دخترای عملی و چشم رنگی و موبلوندی که تو ذهنتون اومد نیستن برعکس همه یه تیپ ساده ولی درنهایت شیکی و کلاس...
-
چه قدر سخته...
چهارشنبه 12 خرداد 1395 17:01
تلگرامشو پاک کرده,شمارشم عوض کرده,تو اینستا هم قبلا سریه مسئله ی مسخره و مسخره بازی همدیگرو انفالو کرده بودیم کاملا کات شد دیگه انگاری نه اثری از من تو زندگی اون هست نه اون حتی اخرین پی ام هامم خونده نشد و دیگه هرگزززز خونده نمیشه ....خودم خواستم ولی الان خیلی حالم بده خیییلی خیییلی خییییلی حس الانم وحشتناکه اینکه...
-
یه نسیم خنک بهاری
شنبه 25 اردیبهشت 1395 01:49
من:حالم بده اون:اهنگ جدیدمو گوش بده من:دیگه حالم از صدات بهم میخوره,چی به خورد این طرفدارای بیچارت میدی ؟ اون: اا یعنی اهنگم اینقدر خوب بود؟ من میخندم و میگم:ازت متنفرم اون: منم دوستت دارم بعد دوتایی میخندیم اون:همیشه خوب باش,ماها پشتتیم... من:مرسی که هستی... پ.نوشت:یه دوست خیلی خیلی قدیمی و جدید هر دردو دلی داشته...
-
بدجوری رفتیم (درجواب به پیغام های خصوصی)
شنبه 18 اردیبهشت 1395 02:04
اکانتشو کلا پاک کرد, دیگه هییییچ چیزی نیست که مارو بهم پیوند بده همه چی برای همیشه تموم شد و دیگه کم کم باید با فراموش کردن گذشته کنار بیام... میخوام شمارشو,عکساشو,چت هاشو حذف کنم ولی نمیتونم احساس میکنم هنوز از نظر روحی امادگیشو ندارم تو این برهه دلداری دادن بعضی از دوستام واسم خیلی جالب بود یکی میگفت به درک فکر کردی...
-
دلم یه کلبه ی چوبی میخواد
جمعه 10 اردیبهشت 1395 14:04
این چند روزه خیلی درگیر بودم کلی اتفاقات جدید افتاد کلاسای فشرده ای که واسه دکتر مهندسین گرامی گذاشته بودم تموم شد جلسه اخر یه کیک گنده سفارش داده بودن و یه گردنی ریز خرید بودن به خاطر قدردانی و این حرفا این کارشون خیلی برام ارزش داشت من یه دانشجوی سال اولی مترجمی بودم بدون هیچ تجربه ای هم به من فرصت دادن که خودمو...
-
همینطوری
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1395 19:00
وقتی میدونی هیچ وقت برنمیگرده و تنها کاری که ازت برمیاد چک کردن پروفایلشه...
-
اخرش سوپرایز شدیم...
چهارشنبه 18 فروردین 1395 01:34
انروز دلم میخواست یه کار عجیب و غریب که هیچ سنخیتی با فک و فامیل های گرام نداره رو انجام بدم,خب قبلا گفتم که ما یه خانواده ی نسبتا مدرن هستیم و ازادی هایی که ما داریم از هرلحاظ عالیه, بین فامیلا ما خانوادگی خیلی بسته تر و به عبارتی سنتی تر هستیم ولی فک و فامیل گرام بدجوری تریپ اروپایی برداشتن و.... امروز خونه دایی...
-
این منم؟؟؟
شنبه 14 فروردین 1395 01:49
هیچ وقت فکر نمیکردم تااین حد فراموش کردن یه نفر سخت باشه حتی هیچ وقت فکر نمیکردم اینقدر احساسی باشم راستش تنها جایی که من میتونم احساساتمو بروز بدم همین وبلاگه,امروز دوتااز دوستام میگفتن تو چه قدر محکم و قوی با این قضیه کنار اومدی هیچ کس خبر نداره که واقعا چه غوغایی تو وجودم راه افتاده هیچ کس نمیدونه وقتی میبینم...
-
روزمرگی های عیدانه
جمعه 6 فروردین 1395 17:31
رفتم چندتا مانتو و کیف و کفش واسه یونی گرفتم یه عاالمه هم لوازم التحریر کیف هندزفری و کیف لوازم ارایش و جامدادی و یه کلاسور گل گلی باچندتا خود کارو یه سری چیزای عجق وجق لوازم ارایشم که بالاخره مارک بالم پیدا کردم و خودمو درانواع و اقسام مدل هاش خفه کردم ...:) من کلکسیون ماگ دارم باماگی که امروز خریدم دقیقا 67تاماگ...
-
افتاب درومده
دوشنبه 2 فروردین 1395 22:23
امروز رفتم واسه باشگاه ثبت نام کردم فرم این باشگاه طوریه که باید تو نوبت بمونی تا واسه عضویت جاخالی بشه و بری واسه ثبت نام و بعداز6ماه به من زنگ زدن که بیا و منم پاشدم رفتم کارای عضویت تموم شد و قراره بعد از تعطیلات ورزش حرفه ای شروع کنم (بدجوری باید به لاغری بیاندیشم:)) یکی دیگه از کارایی که میخواستم تو سال جدید...
-
امد بهار جان ها
یکشنبه 1 فروردین 1395 19:22
عید همگی مبارک
-
تموم شد
سهشنبه 18 اسفند 1394 01:53
اولین و شاید سخترین و حتی بدترین و شایدم بهترین تصمیمو گرفتم با اشکان برای همیشه تموم کردم!!!اونم قبول کرد یعنی وسط یه دعواو دلخوری دو طرفه بودیم و نهایتش شد اتمام رابطمون... خیلی مسالمت امیز و در نهایت احترام از هم خداحافظی کردیم و داستان ما بعداز کلی فراز و نشیب به اخرش رسید خیلی وقته این روزو میدیدم و به خاطر همینم...
-
پیچوندیم که پیچونده نشیم
یکشنبه 16 اسفند 1394 16:37
امروز اینقدر سردرگم و پریشون بودم که صبح زود حاضر شدم و ماشین بابارو پیچوندم و به جای یونی رفتم یه کافی,شاپ...کافی شاپ موردعلاقه ی خودم و اشکان..یه صبحانه ی عالی سفارش دادم یه دفتر و خودکار دراوردم و همه ی زندگیمو همه ی سال94توش خلاصه کردم همه ی چیزایی که دلم میخواست اتفاق بیوفته و نیافتاده بود همه ی مشکلات و سختی ها...
-
امدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
چهارشنبه 12 اسفند 1394 00:14
یادتونه تو یه پستی راجع به ارشام و برخورد خیییلی بد خودم باهاش و در مورد پیشنهادش نوشته بودم؟؟؟ دوباره اومد و درخواست خودشو مطرح کرد باور نمیشد با اون یال و کوپال و غرورش و برخورد به شدت یخ و وحشتناک من باز برگرده ولی چه افسووووس که دیر اومد باهاش حرف زدم اینبار خیییلی خییییلی خیلیی بدتر از دفعه ی پیش دیگه مطمئنم...
-
new way
جمعه 7 اسفند 1394 15:25
وبلاگمو که میخوندم دیدم همه ی پست هام راجع به اشکان و احساسات من و دیوونه بازیای اونه چندروز پیش تصمیم قطعیمو گرفتم و بهش گفتم کات کنیم چون واقعا تحمل این شرایطو نداشتم اولش فکر کرد دارم یه چیزی همینطوری میگم ولی وقتی سه روز تمام من گفتم نه و اون اصرار کرد تازه تازه فهمید چه قدر جدی ام!!اخرشم خواهرش اومد حرف زدن و یه...
-
ولنتاین خر است
یکشنبه 25 بهمن 1394 16:13
بعداز سال ها و وقتی برای اولین بار دلم خوش شدد که اقا امسال ولنتاین دیگه سینگل نیستیم و میریم بیرون طرف بنده به حرفه ای ترین شکل ممکن بنده را پیچاند:-\ حالا بماند که قبلا ازش پرسیده بودم واسه ولن برنامه ای داره یانه و گفته بود بله برنامه داریم و بنده در گرانی و بندازبنداز بازار رفتم واسه ایشون کادو خریدم و امروز چنان...
-
سلام و معذرت
شنبه 24 بهمن 1394 02:23
دوستای گلممممم خیلی خیلی خیلی ممنون که این مدتی که نبودم اومدین و کامنت گذاشتین دل سوزوندین,,راهکار دادین و غیره به خدا این مدت من گوشیم و سیستم کامپیوترم دچار مشکل شده بود و به نت دسترسی نداشتم,جواب ندادن من به کامنتاتون اصلا دلیل شخصی, نداره و حمل بر بی احترامی هم نباشه قول قول تا اخر این هفته ج همه رو میدم و دوباره...
-
عشق اول
یکشنبه 4 بهمن 1394 00:48
وقتی میفهمی همه ی حرفاش به خاطر,خاطرات عشق اولش بوده وقتی به خاطر اون دو سال تموم تنها بوده وفتی شعرای شکست عشقی و اهنگای ناراحت کننده ای که ازش سر در نمیاری متعلق به اون بوده وقتی به خاطراون یه ترم مشروط شده خیلی دوسش داشته حتما...عشق اولش بوده... حرفاشو باور نمیکردم حالا دیگه اصلا باور نمیکنم من اینجا کیم؟واسه...
-
رودروایستی
پنجشنبه 24 دی 1394 15:42
وقتی کار به جایی برسه که بخواین همدیگرو از رابطه سرد کنین وقتی کار به جایی برسه که روتون نشه تو روی هم نگاه کنین و رک بگین اقا میشه این رابطه رو تموم کنیم؟ وقتی نتونین خیلی رک بهم بگین که خسته شدین,نتیجش میشه این! این که انواع و اقسام اذیت ها و ازارهارو انجام میدین که طرفتون خودش بکشه کنار وبگه خداحافظ خیلی دلم میخواد...
-
صرفا چرت و پرت
یکشنبه 20 دی 1394 02:14
میگی دوسم داری ولی میری و به بهانه های متعدد چهارپنج ساعت غیبت میزنه,بدون گفتن کلمه ای... میگی دوسم داری ولی جوابه پیامارو دیر میدی میگی دوسم داری ولی میگی اصراریم نیست میگی بی تو خوش نمیگذره بعد با دوستات میریو یه پیام خشک و خالیم نمیدی میگی بهت بی توجه نیستم ولی کله رفتارات پراز بی توجهیه... میگی تمام فکرم****و من...
-
اینم تموم شد
شنبه 28 آذر 1394 08:47
این یکی هم رد کردم شرایطش و همه چیزش خوب بود ولی این شیشه ی اعتماد من بدجور شکسته به این راحتی ها هم ترمیم نمیشه نمیتونم حرفاشونو باور کنم,اوناهم بی حوصله تر از اونی ان که بخوان به من توضیحی بدن یا پای حرف هاشون بمونن یا ثابت کنن دیشب بهش گفتم تموم,همه رو خونده ولی ج نداد.. مشخصه اونم همینو میخواد اینم یه برگه ی دیگه...
-
رمز
سهشنبه 17 آذر 1394 00:16
یه سری پستای شخصیو از این به بعد رمزدار مینوسم که رو فضای گوگل منتشر نشه...چیز خاصی نیست صرفا روزنوشت هاو حس نوشت ها و گاها مسایل چالش برانگیز اجتماعیه اگر رمزو خواستین کامنت بذارین دوستایی که رمزو بهشون دادم رمز پست قبلی هم همونه پ.نوشت:گوشیم هنگه کامپیوترم خراب شده و اینه که ممکنه دیر به دیر بتونم کامنت بذارم ولی...
-
بدترین با بهترین(رمز همون رمز قبلی)
سهشنبه 17 آذر 1394 00:08
-
چرا من به هیچ کس نمیتونم اعتماد کنم؟
چهارشنبه 11 آذر 1394 01:57
یه معضلی که این روزا بدجوووووری داره اذیتم میکنه اینه که به هیچ احدو الناسی نمیتونم اعتماد کنم یعنی یه جوراییی فکر میکنم همه قصد سواستفاده و مزاحمت دارن..چرا؟؟؟؟؟ پ.نوشت1: اعصابم از حرفی که زده خیلی خورده،بیشعوووووور پ.نوشت۲: خیلی از دوستایی که فکر میکردم دوستن،بدجوری دورو و نامرد از آب درومدن...ولی طبق یه قاعده که...
-
زندگی 20 ساله ی من
جمعه 6 آذر 1394 17:03
امروز داشتم با خودم فکر میکردم تو زندگیم تابه حال چه کار کردم؟ به چند درصد از خواسته ها و ارزوهام رسیدم؟تابه حال چی کار کردم یا چه چیزی به دست آوردم که بهش افتخار کنم؟چه دست آوردی داشتم که همیشه ته ذهنم به خاطرش برای خودم دست بزنم و خوشحالی کنم؟ راستش وقتی عمیقا به این موضوع فکر کردم به هیچ نتیجه ای نرسیدم یعنی باخودم...
-
شوخی یا جدی
دوشنبه 2 آذر 1394 22:54
-
این نبض زندگی بی وقفه میزند،فرقی نمیکند بامن یا بدون من...
جمعه 29 آبان 1394 12:48
مزخرفترین بخش بشریت همین احساساتشه از دست خودم در حد مرگ عصبیم!
-
روشن فکری چیه؟
یکشنبه 24 آبان 1394 01:14
خانواده ی من همیشه منو تو تصمیم گیری هام آزاد گذاشتن،جدا از اینکه همیشه خانواده یه جورایی منو ساپورت کرده و دورادور مواظبم بوده ولی همیشه این من بودم که تصمیم نهایی گرفتم خانواده ی من از اون تریپایی که بهشون میگیم روشن فکر،پدرمن از همه ی دوستام چه دخترو چه پسر اطلاع داره،میدونه کین،چین،چه کارن...تو صفحات اجتماعی من...