یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

کار جدید شروع کردم و به حاطر این کار مجبور شدم از تهران مهاجرت کنم به شهر خیلی کوچیکی ولی خب تصمیم خودم بود و به شدت سخت بود به خاطر کارم و این تجربه ترجیح دادم ارتباطم با شهروز لانگ دیستنس کنم تصمیمات خیلی سختی گرفتم 

مدیر و سرپرست ارشد یه کارخونه تازه تاسیس شدم یه خونه اجاره کردم کم کم تجهیزش کردم ماشینم عوض کردم و زندگی تنهایی تو این شهر کوچیک شروع کردم.

خلاصه که زندگی کاملا جدیدی شروع کردم.


نظرات 2 + ارسال نظر
خانم مهندس شنبه 26 مرداد 1398 ساعت 17:08 http://msengineer.blogsky.com/

سلام
میشه بیشتر بنویس

سلام
مجالی باشه حتما

هاله چهارشنبه 16 مرداد 1398 ساعت 12:31

اوه اوه چه تصمیمایی گرفتی آفرین بهت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.