یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

این اخرا...

پیدا کردن خونه تو یه شهر کوچیک به شدت سخت تر از تهرانه.

بالاخره بعد از کلی گشتن خونه ی دلخواهم‌ پیدا کردم یکی دوهفته ای تجهیزش و گرفتن لوازم خونه طول کشید تا بالاخره اوضاع روبه راه شد.

به شدت اینجا کوچیکه و برای منی که تو تهران و بسیار ازادانه زندگی کردم چالش جذابیه وفق دادن خودم با عقاید سنتی اینجا،کار،مدیریت زندگی شخصیم و...

تمرکزم گذاشتم رو زبان و هرشب و هر روز درگیر خوندن زبان برای ازمون تافلم در عین حال برای ارشد دوم ثبت نام کردم و حدودا ۲ ماه دیگه میرم سرکار تو این مدت رو شبکه و اکسل و برنامه نویسی هم کار میکنم.با شهروز دیگه صحبت نکردم هرچند که کیوان دو سه باری تماس گرفت و سعی کرد حالم بپرسه تماس هاش به جای اینکه حالم بهتر کنه بدتر کرد تصمیم گرفتم رک بهش بگم حالا که رابطه ی ما تموم شده دلیلی برای هیچ گونه تماسی نیست دیگه و خب پذیرفت و رفت پی زندگی خودش

من ادم تشنه ی موفقیتی هستم تمام تلاشم تو زندگی برای بالاتر رفتنه و خب همین افت روابط عاطفی منه بیش از حد مستقلم و این پسرهای دور من میترسونه این اخرا شهروز میگفت جلوی تو گاهی احساس کمبود میکنم و همین جمله کافی بود تا مطمئن بشم این مرد همراه روزهای سخت من نخواهد بود

خلاصه که زندگیم زیرو رو کردم و امیدوارم همه چی خوب پیش بره

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.