یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

روزنوشت3

روزا همچنان داره میگذره و با محیط دانشگاه داریم اخت میشیم،دیروز  با یکی از بچه ها رفتیم کل دانشگاه گشتیم از دانشکده مهندسی شروع کردیم تا علوم پزشکی ،دانشگاه ما به غایت وسیعه و فاصله این دو دانشکده ازهم حدودا10 کیلومتری میشد شایدم بیشتر...ولی ما از رو نرفتیم و همه جا سر زدیم...آخ اخ من این دانشکده دندونپزشکی و پزشکیُ دیدم و همچین از هوش رفتم،اصن خیلی دوست داشتنی بود...

وااای باید دو unitاز اکسفورد میخوندم و خیلی شیک نخوندم...فردا صبح هم کلاس ادبیات عمومی داریم و بعدش readingداریم،احتمالا اون کلاسو بپیچونیم و بریم جشنی که واسه ورودی های جدید گرفتن( دختراو پسرارو جدا کردن،اینه که نمیشهکلاسارو کنسل کرد پسرا صبحن ما بعدازظهر)...

دارم لیست کتابایی که واسه کنکور امسال تغییر کرده مینویسم،فردا باید اونارو هم بخرم...رشتمو دوست دارم،زبان یکی از جنبه های زندگیمه که همیشه و همیشه بامن بوده حدود 7 سال از بهترین روزای زندگیم تو آموزشگاه زبان و مسیر رفت و اومد به اونجا گذشته،دوستایی که تو اون برهه از زندگیم کنارم بودن،معلمایی که داشتیم،یه جورایی ما هممون تو اون موسسه بزرگ شدیم و اخرشم که رسیدیم به اینجا،همه چیز این رشته واسم اشناست و دوسش دارم...به خاطر همین میخوام معدلمو تو این دوترم بالا نگه دارم که اگه خدا خواست و سال بعدتو رشته ای که باید!!! قبول شدم بتونم اینم ادامه بدم...

غر.نوشت1:رفت و آمد با پای پیاده به شدت سخته،خداااایا این ماشینو زودتر بفرست....

حس.نوشت2: برم زودتر بخوابم که 7 صبح کلاس دارم

فیل.نوشت3: این فیلم جدیده که دارم میبینم واقعا قشنگه،کلا فیلمای درام و پزشکیُ دوست دارم

پ.نوشت4:به شدت به تغییر سبک زندگیم فکر میکنم،احساس میکنم خیلی راکد موندم...