یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

فاینالی

میگم وقتی احساس میکنم این کارو کنم یه صدایی بهم میگه از این غلطا نکن یه صدایی هم هست که هی میگه بی خیال عقل برو دنبال قلبت

خیلی عجیبه که فانتزیات کم کم شکل واقعی بگیره نه؟


تنها چیزی که مطمئنم اینه که نباید جدی بگیرم هیچ جیزو چون اصلا جدی نیست....

ای دونت نو

احمقانه تر از دوست داشتنه یه نفره تنهایی های دو نفرست...

ماراچه میشود؟

میدونی تهش هیچی نداره میدونی ادم موندن و جدی ای نیست میدونی تهش غصه ست ولی دوسش داری خیلی هم دوسش داری

از یه طرف اون یکی دوست داره و میدونی فقط بهش عادت کردی

کدومو انتخاب میکنی؟



از اتوبوس خسته شدم:|

تازگیا روزی ۱۰بار میرم و میام اینقدر کارا زیاده اینقدر سرم شِلوغه

فردا صبح باشگاه

عصر استخر

صبح فرداش سرکارتا۸شب و‌‌...

به شدت ماشین لازم دارم این گواهینامم هنوز نرسیده

له و خسته

دیروز له شدم 

از ۶ صبح تا ۱۱شب سرکار بودم بابا  طرفای ۸اومد پیشم کارامو انجام بدم و تنها نباشم ماشین موند شرکت  خودمم با بابا اومدم اینقدر خسته بودم که نفهمیدم چه طوری رسیدم خونه چه طوری رفتم تو تخت خواب صبح که پاشدم دیدم همون لباسای دیروز تنمه

خییییلی کارا زیاد شدههههههه خییییییییلی 

دانشگاه ها شروع بشه برنامم بدجوری داغون میشه فکر نکنم دیگه وقت خواب پیدا کنم:(