یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

دیگه چه کار میشه کرد؟

با اینکه بعد رفتنش کل گوشیم فرمت کردم و هر عکس و اهنگ و خاطره ای که تو گوشیم وجود داشت از بین رفت،با اینکه از تمامی شبکه های مجازی بلاکش کردم که نبینمش و ازش خبری نداشته باشم،با اینکه شمارشم پاک کردم و سعی کردم همه چی فراموش کنم ولی از یادم نمیره 

نمیدونم روزی برمیگرده دوباره و یا نه هیچ ایده ای ندارم ولی میدونم بدجوری پل های پشت سر خراب کرد یعنی نابودش کرد و خب هیچ راهی نیست با این حال شبی نیست که به فکرش نخوابم و صبحی نیست که با فکرش بیدار نشم احساس کسی دارم که عزیزترینش فوت کرده و هنوز داره سوگواری میکنه 

هر راهی امتحان کردم از خفه کردن خودم  با موسیقی و تدریس و باشگاه و درس های رشته ی جدید ارشد گرفته تا مهمونی های مختلف و تغییر استایل و پیاده روی های صبحگاهی و استخر رفتن های شبانه و مدیتیشن 

از تغییر خونه و شماره موبایل تا تغییر محل کار 

تو این بحبوحه رهگذر باهام تماس گرفت نمیدونم چه مرگش شده بود که دوباره داشت تلاش میکرد برگردیم به هم سعی داشت هی خاطره هارو یاداوری کنه بارها سعی کرد و تلاش کرد من برای صبحونه دعوت کنه نمیدونم چی شد که با چرت و پرت هاش حوصلم سر برد وسط مکالمه گوشی قطع کردم و خوابیدم صبحم پیامش سین نکردم و باجاش چتش پاک کردم به مرحله بی حسی محض نسبت به رهگذر رسیدم بیشتر دلم میخواد کلا ریختشم دیگه نبینم خاطراتی که باهاش داشتم نه تنها دیگه برام کاملا بی ارزشه بلکه یاداوریش انزجار اوره برام  در یک کلمه مرده!

امیدوارم به زودی کیوان هم برای همیشه و همیشه تو قلبم بمیره 

از ته دلم همین میخوام واقعا فکر میکردم کیوان همونیه که قراره باهاش زندگی بسازم همونی که اومده تا بهم ثابت کنه دنیا اونقدر هم زشت و کثیف نیست ولی نامردی که کیوان کرد ورای این حرف ها بود و حرفای اخرش....محاله یادم بره

ادم های زیادی سعی کردن وارد زندگی من بشن ولی هیچ وقت نشد!!کیوان تنها کسی بود که باهاش وارد رابطه ی واقعی شدم کنارش چیزایی تجربه کردم که هرگز فکر نمیکردم، بهش با تمام وجود اعتماد کرده بودم فکر نمیکردم رفیق نیمه راه بشه ولی خب....

مخلص کلام اینکه از یادم‌ نمیره ۲۴ ساعته تو فکرمه.....


سوال

با از دست دادن یک نفر چه طوری کنار میاین؟

Terrible mistake

مینویسم که بمونه 

به شدت دچار استرس و حال بد شدم یه اشتباهیی کردم که امیدوارم به خیر بگذره فقط برام دعا کنین