یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

So what?!?

خیلی جدی وسط مهمونی به ی نوشیدنی دعوتم کرد و پیشنهاد س***داد  البته نه با این صراحت ولی مطمئن بودم چیزی جز این تو ذهن مریض طرف نیست در حالی که سعی میکردم‌ جبهه نگیرم خیلی محترمانه و با جملات کوتاه پیشنهادش رد کردم و تاجای ممکن ازش دور شدم  دیدم که رفت سراغ یه نفر دیگه و تا اخر شب دیگه اون دونفر ندیدم 

یه سری تابو ها که قبلا وجود داشت دیگه وجود نداره عملا و به چشم دارم این تغییر میبینم اون دختری که باهاش رفت تو اتاق خواب همسر و دوتا بچه داره و من تا اخر مهمونی شوک زده به صفحه گوشیم خیره بودم  از دیدن روابط باز و ازاد چندان احساس خوشایندی ندارم هرچند که هر لحظه در جدال با خودمم که قضاوت نکنم.....

I am worry

تو راه رفتن به شرکت رفتم و برای همه ی بچه ها کافی و دونات گرفتم کنار هم بخوریم کلی حس خوبی بهم داد 

رفتم باشگاه و بعدشم استخر به سرم زد برم یه تغییری به مدل موهام و رنگش بدم تو یه اقدام عجیب رفتم موهامو شکلاتی کردم و لایت های یه کم روشن تر دراوردم بعدشم کراتینه کردم جوری شده که خودم عاشق موهام شدم مژه هامم لمینت کردم به خاطر ساز و بحث موسیقی کلا از بحث ناخن کاشتن و اینا به دورم ولی اونجا به زور داشتم مخمو میزدن که ناخنم بکار و به زور دررفتم و فقط مانیکور کردم که اونم لِم داره و یه انگشت باید کوتاه کوتاه باشه یکی بلند 

امید دعوتمون کرد واسه شب نشینی خودش و همسرش به شدت ادمای خوش مشرب و باحالین ولی تایپ دوستای من نیستن اولین و اخرین باری بود که به مهمونیشون رفتم .

قیمت های لوازم ارایش و لباس به شدت وحشتناکی گرون شده خیلی وقته نرفتم خرید امروز که رفتم برق از سرم پرید کرم پودر همیشگیم شده بود ۹۰۰ هزار تومن!!!!!!!!و ادکلنی که همیشه میزدم دو و نیم فاکینگ میلیون کل مدت خرید پوکر فیس بودم!!!


امروز رهگذر تو استدیو دیدم اینقدر نسبت بهش خنثی شدم که باورم نمیشه یه روزی این ادم دوست داشتم و همش تو ذهنم بود یعنی یه روزی نسبت به کیوان هم همینقدر عادی و خنثی میشه حسم؟

بعد همش تو ذهنم این جمله تکرار میشد که ما چه قدر موجودات عجیبیم و چه قدر زود فراموش میکنیم و چه قدر احمقانه همچنان امید داریم به روزای خوب و زندگی خوب....


گاهی...هم...احمقانه....عاشقی

پیجش تو اینستاگرام و تلگرام  بلاک کردم دیگه هیچ ارتباطی باهاش ندارم خیلی اتفاقی تو پیج یه دوست مشترک یه عکس ازش کنار اکیپ دوستاش تو وین دیدم خیلی ریختم بهم خیلی....

یهو تو یه حرکت انتحاری کل پیج دوستای مشترک زدم بلاک کردم بعد دیدم اینطوری نمیشه پیجمو کلا دی اکتیو کردم از تلگرامم اومدم بیرون و فقط واتس اپ‌ نگه داشتم که با دوستام ارتباطم حفظ کنم ...

حالش خیلی خوب بود مثل همیشه شیک و سرحال و خنده رو نمیدونم چرا انتظار داشتم حالش خوب نباشه دلم‌میخواست پشیمون و داغون ببینمش ....همینقدر بدجنس...همینقدر امیدوار...هیمنقدر احمق

Misofil

فردا امتحان به شدت مهم و سختی دارم و دیشب مهمونی بودم ساعت ۱ از خواب پاشدم با سردرد بعد از مستی و گردن درد و پادرد به خاطر رقص زیاد.

جمع همکارها و دوستا نهایتا ۷ نفر جمع شدیم دور هم تو این اخر هفته های این مدلی دور هم دیگه مست میکنیم و بی خیال دنیا و سختی و زندگی و همه چی یا بازی میکنیم یا سیگار میکشیم یا می رقصیم و کل انرژی منفی های هفته میریزیم بیرون 

البته من هیچ وقت تا حد مستی و هنگ اور نمیخورم همیشه در حالیم که کنترل کامل دارم و معمولا هم حواسم به بقیه هست خلاصه که دیشب خیلی خوب بود هم گریه کردیم هم خندیدیم  هم رقصیدیم هم استوژیت بازی کردیم و اماده شروع یه هفته پر مشغله شدیم