یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

گاهی...هم...احمقانه....عاشقی

پیجش تو اینستاگرام و تلگرام  بلاک کردم دیگه هیچ ارتباطی باهاش ندارم خیلی اتفاقی تو پیج یه دوست مشترک یه عکس ازش کنار اکیپ دوستاش تو وین دیدم خیلی ریختم بهم خیلی....

یهو تو یه حرکت انتحاری کل پیج دوستای مشترک زدم بلاک کردم بعد دیدم اینطوری نمیشه پیجمو کلا دی اکتیو کردم از تلگرامم اومدم بیرون و فقط واتس اپ‌ نگه داشتم که با دوستام ارتباطم حفظ کنم ...

حالش خیلی خوب بود مثل همیشه شیک و سرحال و خنده رو نمیدونم چرا انتظار داشتم حالش خوب نباشه دلم‌میخواست پشیمون و داغون ببینمش ....همینقدر بدجنس...همینقدر امیدوار...هیمنقدر احمق

نظرات 1 + ارسال نظر
هاله دوشنبه 24 دی 1397 ساعت 10:58

متاسفانه همیشه اونی که تصمیم به رفتن می گیره خوشحال تره و اونی که داغونه اونیه که می مونه

امید واهی و امیدواری واهی تر

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.