یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

ولنتاین خر است

بعداز سال ها و وقتی برای اولین بار دلم خوش شدد که اقا امسال ولنتاین دیگه سینگل نیستیم و میریم بیرون طرف بنده به حرفه ای ترین شکل ممکن بنده را پیچاند:-\

حالا بماند که قبلا ازش پرسیده بودم واسه ولن برنامه ای داره یانه و گفته بود بله برنامه  داریم و بنده در گرانی و بندازبنداز بازار رفتم واسه ایشون کادو خریدم و امروز چنان  خوشگل در کوچه علی چپ سیر میکرد که اصن خندم گرفته بود خب دوحالت داره:

باتوجه به رفتارای اخیرش و این بی محلی  ها و مسخره بازی هاش بایکی دیگست"

یا بنده خدا پول نداشته و از پس هزینه ها بر نمیومده  یا شایدم 

نمیتونسته کلاس دانشگاشو بپیچونه :/

ولی یه حسی میگه  محتمل ترین همون حالت اوله...

اولش نمیخواستم  باهاش حرف بزنم ولی میخوام الان بهش بگم که اگه بنابه هردلیلی برنامش تغییر کرده بود کاش به من میگفت الان احساس  حماقت میکنم 

واینکه روز به روز  داره بیشتر بهم ثابت میشه که این ادم به حرفاش اعتباری نیست و این دوست دارم هاش همش چررررررته محضه,,خیلی به خودمون فرصت دادم امروز اخریش بود دیگه  به خدا این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست یا حرف میزنیم و مشکلاتمون  حل میشه یا برای همیشه کات میشه که یه حسی بهم میگه احتمال کات شدن99درصده و حل شدن1درصد...

یادمه  اون اوایل  وقتی با یکی از دوستام راجع به شاهزاده ی سوار بر فرغونم ازش پرسیدم  گفت زودترکات کن که وابستگی عاطفی پیش نیاد ولی راستش هرچی بیشتر میگذره از وابستگی من کمتر میشه  چون یه سری از اخلاق ها و روحیاتش اصلا به من نمیخوره و اینارو که میبینم  بیشتر به این نتیجه میرسم که ما,مال هم نیستیم

پ نوشت:اصلا مهم نیست که ولنتاینو خییییییلی شیک پیچوند چیزی که منو خیلی ناراحت کرد  این بی خیالیش بود مثلا اگه بهم میگفت یه مشکلی پیش اومده و نمیتونیم برنامه بذاریم یا اصن میگفت  فلانی من دوس ندارم باتو برم بیرون به خدا راحت تر بودم  و اینکه اگه واقعا واسش مهم بودم درکنار درگیری هاش یه جایی واسه من باز میکرد,فردای روز تو زندگی هزارویک مشکل پیش میاد بخواد به خاطر هر مشکلی منو فراموش کنه که زندگیمون دیدنی میشه!!!!!!

درکل احساس میکنم با یکی دیگست و ...اووم راستش دارم خودمو برای کندن و رفتن اماده  میکنم اصن بودن ما باهم جوکه:-D

سلام و معذرت

دوستای گلممممم خیلی خیلی خیلی ممنون که این مدتی که نبودم اومدین و کامنت گذاشتین دل سوزوندین,,راهکار دادین و غیره به خدا این مدت من گوشیم و سیستم  کامپیوترم دچار مشکل شده بود و به نت دسترسی نداشتم,جواب  ندادن من به کامنتاتون اصلا دلیل شخصی, نداره و حمل بر بی احترامی هم نباشه قول قول تا اخر این هفته ج همه  رو میدم و دوباره خیلی خیلی معذرت میخوام بابت این تاخیر و تشکر دوباره به خاطر لطف و محبتاتون

این مدت بهم ثابت شد که دوستای مجازی هم میتونن خیلی واقعی تر از دوستای دنیای واقعی باشن

مرسی که هستین:-*

عشق اول

وقتی میفهمی همه ی حرفاش به خاطر,خاطرات عشق اولش بوده

وقتی به خاطر اون دو سال تموم تنها بوده 

وفتی شعرای شکست عشقی و اهنگای ناراحت کننده ای که ازش سر در نمیاری متعلق به اون بوده 

وقتی به خاطراون یه ترم مشروط شده 

خیلی دوسش داشته حتما...عشق اولش بوده...


حرفاشو باور نمیکردم حالا دیگه اصلا باور نمیکنم من اینجا کیم؟واسه دراوردن حرص اون یه نفر من اومدم یا کمک به فراموش شدن خاطراتش؟

حسادت داره وجودمو میخوره و تنها میتونم به این فکر کنم که...دوستم نداره,نداشته....هیچ وقت,فقط من به نظرش یه مورد خوب بودم همین و بس…