یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

حالم خنثی ست

این چندروزه حسابی حالم بده معلوم نیست سرماخوردگیه یا مسمومیت هرچی هست حسابی حالمو بهم ریخته... 

دیروز نتایج کنکور اعلام شد همونی شد که میخواستم..مترجمی زبان یکی از دانشگاه های سراسری...امسال اینو میخواستم ولی برنامم واسه ساله بعد فرق میکنه...راستش اینقدر مطالب مختلف تو ذهنم بالاو پایین میره که نمیدونم ازکجا شروع کنم و چی بنویسم 

همه ی فک و فامیل انتظار داشتن برم پزشکی ولی نخواستم یعنی نه اینکه نخواستم خواستم و نشد یا شایدم از اول نخواستم!!میدونی من خیلی به این جمله ی خواستن توانستن است ایمان دارم پس حتما نخواستم که نشد...بگذریم...ساعت 2نیمه شبه و حالم به شدت بده معده و کلیم درد میکنه حالت تهوع دارم گیجی و سردرد و گوش دردو چشم دردهم بهش اضافه کنین به علاوه اینکه همینطور دارم عرق سرد میریزم اصن یه حالیم که نگوووو دارم هذیون میگم این پستم بذارین به حساب حاله خرابم... 

الان داشتم از تو سایت دانشگاه مدارک واسه ثبت نامو یادداشت میکردم یعنی به جز شناسنامه ی پدر جد جدم همه ی مدارک خاندانمونو باید براشون ببرم اونم با 10سری کپی از هرکدوم!!!!ای بابا چه خبره!!!تازه از همه اشون باید یه اسکن هم بگیریم واسه ثبت نام اینترنتی....هفت خوانیه برای خودش... 

ای خدااا فردا دیگه میرم دکتر مثله اینکه گلبول های سفیدم از پس این ویروس بی شعووووور بر نیومدن باید برم براشون نیرو کمکی بفرستم...اخه این چه موقع مریض شدن بود هاااااا؟؟؟!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.