یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

خوب بودن این روزا مالیات داره

من متفاوتم یا احمق؟

 وقتی بهترین دوست دوران راهنمایی و دبیرستانت باهات میاد بیرون و عکسای خودش و دوست پسرشو توگوشیش نشونت میده وقتی باتعجب به عکسایی نگاه میکنی که بهترین دوستت یا تو بغل دوست پسرشه یا داره میبوسیدتش وقتی به این فکر میکنی که این همون دوست دوران مدرسه است که باهاش کلی خاطرات خوش داری همونی که پاشو تاحالا کج نذاشته وقتی خیلی ریلکس ازت میپرسه چرا سینگلی؟ درکت نمیکنم ،چرا دوست پسر نداری؟

همون موقع به این همه تفاوتت با دخترای امروزی فکر میکنی و از خودت میپرسی من متفاوتم یا احمق؟

 پ.نوشت: خیلی سعی کردم قضاوت نکنم و فکر کنم تاحدودی هم موفق بودم...

نظرات 1 + ارسال نظر
نیکلای ایلیچ دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 09:28 http://yaddashha.mihanblog.com

دبیرستان یه معلمی داشتیم.لیسانس عربی بود.فوق لیسانس تاریخ...عربی و تاریخ درس میداد.
کلا یه آدم خاصی بود.
یع جمله ای داش.میگف خواهی نشوی همرنگ...رسوای جماعت شو...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.