یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

سنگ صبوری که به سنگ صبورنیاز دارد

قضیه شیوا و نازی تا حدود زیادی فیصله پیدا کرد ولی مطمئنم به زودی یه تراژدی بزرگ شروع میشه،بگذریم... امروز میخوام راجع به یه چیز دیگه حرف بزنم...

من کلا آدمی نیستم که قضاوت کنم یا بهتر بگم تمام تلاشم اینه که قبل از قضاوت کسی یا حتی منع کردن کسی فقط واسه یه لحظه خودمو جای طرف مقابلم بذارم وخوشبختانه یا متاسطفانه چون حس همزادپنداری فوق العاده ای دارم در اکثر مواقع میتونم شرایطو خوب درک کنم همینم باعث شده که رازدار و سنگ صبور خیلی ها باشم،راجع به قضیه ی شیوا و نازی من بیشتر یه راهنمابودم و تاجایی هم که میشد سعی کردم جلوی فاجعه رو بگیرم ولی متاسطفانه نازی نتونست تصمیم درستی بگیره( البته از نظر من) واقعا امیدوارم آخر عاقبت این ماجرا ختم به خیر بشه چون چیزیه  که هفته هاست ذهن منم درگیر کرده هرچند من هیچ ارتباطی با قضیه ندارم

امروزم یکی دیگه از بچه ها رازشو  یا بهتر بگم مشکلشو باهام درمیون گذاشت،سعی کردم فقط شنونده باشم و قضاوت نکنم فقط جاهایی که احساس کردم نیازه یه چیزاییو گوشزد کنم، واسم خیلی جالبه من تو زندگی کسی کنکاش نمیکنم،سوال نمیپرسم،پیگیری نمیکنم و به هرکسی حتی نزدیکترین آدم زندگیمم اجازه میدم privacyخودشو داشته باشه و بهش حق میدم که بعضی چیزارو از من نوعی پنهان کنه ولی همیشه دور و وری هام پیش قدم شدن و رازهاشونو باهام در میون گذاشتن،این بین هم من سعی کردم یا کمک کنم یا صرفا فقط یه گوش شنوا برای همدردی باشم،گاهی هم فقط یه همراه خاموش...

امروز یکی دیگه از دوستام پیام داده بود که حرف زدن باتو آرامش بخشه و اینقدر حسه مثبت به ادم میدی که من از اعتراف کردن به تو هرگز پشیمون نمیشم،نمیدونم این اخلاقه خوبیه یا نه اینکه من محرم اسرار خیلی ها شدم و همین هم باعث شده تو زندگیم کمتر اشتباه کنم،یه چیزایی رو من از اشتباه دیگران یاد گرفتم یعنی شخصا تجربه نکردم...همه ی این ها درحالیه که من خودم آدم درون گرایی هستم و وخیم ترین حالات و بزرگترین نگرانی هامو همیشه درون خودم حل کردم....

الان بخش بزرگی از دغدغه ی من ناراحتی ها و قضایای دوستام شده،اشتباهاتی که دارن میکنن به قدری بزرگ هست که منو نگران کنه ولی نمیشه مستقیما بهشون بگم عزیز من داری اشتباااااه میکنی اینه که آسه آسه و با طمأنینه باید برخورد کنم و همینم این روزا باعث خستگی ذهنیم شده،اینکه بخش بزرگی از دغدغه ی من کمک به بقیه ی دوستام شده بد نیست،ولی از اونجایی برای من ازاردهنده میشه که ارامشمو و اعتمادبه نفس خودمو از من میگیره....واز همه بدتر منو دچار بی اعتمادی میکنه

گاهی اوقات از دست خودم خیلی خسته میشم،همیشه بیش از حد جوانب اوضاعو میسنجم و تاحدود زیادی تصمیمات احساسی نمیگیرم همینم باعث شده این روزا ذهنم خسته باشه،گاهی آدم نیاز داره سر یکی فریاد بکشه،گاهی گریه کردن نیازه،گاهی باید بلندبلند بخندی و بی خیال دنیا و آدماش بشی ولی همیشه نیمه ی منطقی مغز من جلوی منو گرفته و یه صورت مغرور با لبخند مونالیزا بهم هدیه داده،خوب یا بد نمیدونم فقط میدونم فعلا از این شرایط خسته ام...

نظرات 4 + ارسال نظر
شاداب چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 00:49 http://rival.blog.ir

سلام
منم همچین حالتی دارم... شنونده خوبی برای همه هستم ولی متاسفانه هیشکی برای خودم اینجوری نیس... البته خودمم با همه دوستام نمیتونم درددل کنم... روحیه شو ندارم

دقیقا عین خودمی:))

بانو(: پنج‌شنبه 21 آبان 1394 ساعت 00:34 http://banolabkhand.blogsky.com

این خیلی خوب و خاصه ولی یادت باشه روح و روان خودت از همه چی مهمتره،مواظبش باش((:

قربونت عزیزم،کاملا باهات موافقم:)

جلبک خاتون چهارشنبه 20 آبان 1394 ساعت 10:09 http://www.zendegiejolbakieman.blogsky.com

چقد خوب که راز داری و قابل اعتماد برای ادمای اطراف خودت....
خیلی خوبه....قدر خودتو بدون....به شرطی که به خودت لطمه نزنه...
عصبانی شو گاهی.....لازم نیس همیشه هم سنگ صبور باشی :)))
هم جاذبه داشته باش هم دافعه

مرسی جلبک جونی
واقعا،به نظرم باید یه تغییر کلی تو رفتارم بدم:)

مریم بانو سه‌شنبه 19 آبان 1394 ساعت 23:15 http://www.rozhan313.blogsky.com

این یه خصلت کمیابه که آدم گوش شنوا داشته بااشه و واقعا یه صفت بی نظیره...
این که عاقلانه تصمیم میگیری عالیه... اما در کنارش به موقع گریه کن ، بخندد و راحت باش...

مرسی عزیزم
گریه کردن که دیگه یادم رفته،حتی تو خلوت خودمم گریه نمیکنم،باز خداروشکر با خندیدن آشنا ترم:))

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.