یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

اینم تموم شد

این یکی هم رد کردم 

شرایطش و همه چیزش خوب بود ولی این شیشه ی اعتماد من بدجور شکسته به این راحتی ها هم ترمیم نمیشه 

نمیتونم حرفاشونو باور کنم,اوناهم بی حوصله تر از اونی ان که بخوان به من توضیحی بدن یا پای حرف هاشون بمونن یا ثابت کنن

دیشب بهش گفتم تموم,همه  رو خونده ولی ج نداد.. مشخصه اونم همینو میخواد

اینم یه برگه ی دیگه 

من اصلا میتونم به یکی اعتماد کنم؟؟؟؟بعید میدونم هرگز چنین اتفاقی بیوفته


تمام کامنت هارومیخونم,ببخشید جواب نمیدم با گوشی پست میذارم و ج دادن به کامنتا با گوشی خیلی سخته   به زودی جواب همه رو میدم


برای خودم:حواست باشه هیچ وقت وابسته ی یکی نشی این روزا و این ادمارو همیشه به خاطرت بسپر,همیشه.. 

نظرات 2 + ارسال نظر
علیرضا چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 01:52 http://www.streetboy.blogsky.com

بهتره بگی این روزها آدم ها تا وقتی چیزی عایدشون نشه دل نمیبندن

مریم بانو دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 12:29 http://rozhan313.blogsky.com

حق داری تو این دور و زمونه بی اعتماد باشی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.