یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

شاید اینبار شاید فردا...

عاشق کسی بشی که عاشق یکی دیگه ست ولی تورو دوست داره خیلی پیچیده ست نه؟

خیلی وقته تموم شده ولی چرا فراموش نمیشه؟

میدونم هیچ وقت و هرگز دوباره ای برای ما وجود نداره ولی نمیدونم چرا نمیفهمم که باید دیگه فراموش بشه...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.