یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

عشق اول و این حرفا

یادمه چندسال پیش برای اولین بار تو زندگیم عاشق شدم 

از اون عشق خفنا که حاضر شدم برای عشقم هرکاری کنم میتونم بگم تنها کسی که تو زندگیم خیلی پررنگ بود اون بود 

در بدترین شرایط ممکن تموم شد...

بعداز اون  به خودم قول دادم  تو هرچیزی بهترین باشم ولی هرگز نذارم دست کسی بهم برسه

از ظاهرم شروع شد باشگاه و رژیم های انچنانی دکتر پوست و وقت های منظم ماساژ و ارایشگاه..تاجایی که دوستای قدیمیم دیگه منو نمیشناختن

بعدشم شدم دختری که اصلا نمیتونستم به کسی به چشم یه عشق نگاه کنم و نه میتونستم هیچ کسو تو زندگیم قبول کنم ادمای زیادی میرفتن و میومدن مثله همه ی دخترا ولی جواب من به همشون یه کلمه بود نه!

بعد از مدتها برگشت همون ادم برگشت همونی که کل وبلاگ من راجع بهشه همون عشق اول همون ادمی که تو کل زندگی من فقط خودش و خودش بود....ولی بازم نشد اینبار ضربش قوی تر بود اینبار حالم بدتر شد اینبار خیلی خیلی سخت تر بود دیگه دورش یه خط قرمز کشیدم و واسه همیشه فراموشش کردم ...

گاهی که یادم میاد باخودم میگم چرا باید وارد زندگی من میشد؟؟چرا؟؟



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.