یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

جاست یو اند می

امروز خیلی شلوغ پلوغ بود

صبح باشگاه

ظهر تمرین

 عصر استدیو

و بعدش مزون نازنین برای اندازه گیری لباس ها

ارایشگاه 

کافی و دور دور 

دوباره تمرین و استدیو

اخرشم که رسیدم خونه جنازه بودم 

کیوان یه سوپرایز بی نظیر برام داشت رفته بود خیلی ظریف و خوشگل اسم منو به ژاپنی تتو کرده بود رو دستش  وقتی دیدمش اشک تو چشمام حلقه زد...

بااینکه خودش خیلی خسته بود ولی تمرین شب باهام اومد حول و حوش ۱۲شب استدیو !تازه خالی و خلوت بود کیوان باهام اومد که تنها نباشم وقتی کیوان نبود تمرین های شبانه رو هیچ وقت نمیرفتم ولی وقتی کنارمه انگاری دنیا پشتم وایستاده تا همین چند دقیقه پیش سر تمرین بودیم دوباره ۷صبحم تمرینیم...



نصف نوشته هام پرید...چرا اخه؟؟؟


نظرات 2 + ارسال نظر
مرضیه چهارشنبه 30 فروردین 1396 ساعت 09:18 http://fear-hope.blogsky.com

سلام خانمی
چند تا از مطالتو خوندم
فکر کنم شما هم مثل من رشتت مترجمی باشه البته مقطع لیسانس...
منم مترجمی خوندم البته فوق
با اینکه مشخصه دنیاهامون خیلی متفاوته اما از سبک نگارشت خوشم اومد. مثل داستان نویسهای قهار مینویسی، امیدوارم همیشه شاد و موفق باشی.

سلام عزیزم
خیلی خوش اومدی ممنون از نظرت مرضیه جان
بله منم مترجمی میخونم درست حدس زدی مقطع لیسانس ...
مرسی عزیزجان ایشالا توهم همیشه شاد و خوشحال باشی
عزیزم موفق باشی

هانی چهارشنبه 30 فروردین 1396 ساعت 04:47 http://haniesdaily.blogsky.com

عجب روزی
خسته نباشی

مرسی عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.