یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

باید ثبت میشد...

_بهترین رفتارو داشتی..همیشه به بچه ها میگفتم بهاره بعد کات کردن بهترین رفتارو داشت.


_یادمه قبلا هم گفته بودی


_اوضاع و احوالت چه طوره؟کیوان به نظر پسر خوبیه.


_اوضاع و احول که بهتر میدونی همش تمرین و استدیو و ساز و بعدم درس و...کیوانم که زیادی خوبه


_خوشحالم این همه تغییر کردی


_روزگار تغییرم داد بعضی وقتا دلم برای اونی که بودم تنگ میشه 


_یعنی چی؟


_همیشه برام یه رهگذر بودی اسمتم هنوز به همین عنوان سیو کردم رهگذری که زندگیو منو کن فیکون کرد شدم ادم قبل تو و بعد تو...


_ازم به خوبی یاد کردی؟


_یه روزایی حالم ازت بهم میخورد فحشت میدادم یه روزایی دلم تنگ میشد یه روزایی واست دعا میکردم هیچ وقت حس یکسانی بهت نداشتم. 


_من یادت کردم...چند بار تو این مدت یادت افتادم دوسه بار خواستم بهت زنگ بزنم مشغول بودم دورم شلوغ بود گاهی تو این شلوغی ها یادت کردم 


_عجیبه...تو فراموشکار خوبی هستی 


_اره ولی گاهی از دستم در میره


_غزال بهترینه 


_دختر خیلی خوبیه دوباره عاشق شدم این بار عمیق تر


_رهگذر؟


_بله؟


_ازته دل ارزوی خوشبختی میکنم برات 


_منم،کنار کیوان خوشبخت بشی 


لبخند میزنم و فنجان قهوه برمیدارم بعد از مدت ها روبه روی هم نشستیم بعد از ۵سال و ۶ماه و ۱۲ روز و ۳ساعت و ۲۵دقیقه روبه روی هم تو همون کافه ی همیشگی شهر دانشجویی...بلند میشه میره سمت پیانو


_این اهنگو به تو تقدیم میکنم.


میرم سمت گیتار


-این همنوازی به تو تقدیم میکنم


باهم شروع میکنیم صدای تشویق و جیغ و سوت بلند میشه بهترین دویت عمرم بود احساسمون ساز میزنه نه خودمون سرمو میارم بالا نگام پر اشکه سرشو میاره بالا نگاش پر اشکه 

صدای یه پسر جوون بلند میشه:دمتون گرم حسابی حال کردیم و بعد دوباره تشویق....

وسیله هامونو جمع میکنیم میایم بیرون باد بهاری میزنه تو صورتمون موهام مثل شلاق پخش میشه تو صورتم موهای مشکی و بلند برمیگردم سمتش لبخندزنان میگم 

خدانگهدارت

همچنان داره نگاه میکنه رومو برمگیردونم و میرم سمت ماشین

_صبرکن

وایمیستم نزدیک میشه صدای پاهاشو میشنوم بوی عطرش با بوی عطر خودم قاطی میشه جفتشم یه مترکه بو غلیظ تر میشه 

_بهاره؟


_بله؟


_واسه ی عروسی هستی؟


_قرار بود ساقدوش همسرت باشم ولی دیگه نیستم


_چرا؟


_همزمان شده با یکی از کنسرت هام مجبورم برم ایران نیستم.


نفس عمیقی میکشه 


_موفق باشی یار قدیمی


نفس میکشم باد حسابی بازیش گرفته موهام پخش میشه مانتوم تو باد به رقص دراومده


_مراقب خودت باش شاه دوماد 


و میرم

میره ...

باد میاد،نم نم بارون...

 سرمو میذارم روی فرمون،اهنگ پلی میشه اشک میریزم به اندازه ی ۵سال بغض و کینه و نفرت و عشق اشک میریزم 

به اندازه ی درد یه زخم عمیق و پر از درد اشک میریزم 


وقتشه بسپارمش به باد....

نظرات 3 + ارسال نظر
دکتر دیوانه دوشنبه 18 اردیبهشت 1396 ساعت 22:37

عاشق این نوشتنتم

لطف داری عزیزم

سیما دوشنبه 18 اردیبهشت 1396 ساعت 22:37

خیلی سخته

سخت....و همیشه هم سخت میمونه

مریم دوشنبه 18 اردیبهشت 1396 ساعت 08:45 http://dailinessofmaryam

سلام

سلام دوست عزیز

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.