یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

خیال راحت

امروز ظهر زنگ زدم به کیوان  قرلر گذاشتم رفتیم رستوران همیشگی 

همه چیو براش تعریف کردم اینطوری حس بهتری داشتم اخر حرفامم فقط گفت:

عزیزم گذشته ی تو متعلق به خودته خوشحالم که بهم گفتی ولی کیه که تو بیست سالگیش یه عشق احمقانه رو تجربه نکرده باشه؟؟

مهم نیست اون ادم الان کجاست مهم  اینه من میدونم کجای زندگی توام و بهم ثابت شده ای...

همه ی نگرانی هام پرکشید و رفت...خیلی حالم بهتر شد کیوان واقعااا یه مرد به تمام معناست...

پاداش کدوم ثواب منی؟


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.