یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

شاید...

دفترچه خاطرات سه سال پیشو اوردم و خاطراتمو خوندم...رسیدم به اون روزی که با کیوان اشنا شدم و دیدمش ...از شدت خنده اشکم درومد عکسشو برای کیوان فرستادم دوتایی فقط میخندیدیم...توصیفاتم از کیوان خوندنی بود:)))))))))))))
نظرات 3 + ارسال نظر
علیرضا شنبه 11 شهریور 1396 ساعت 17:15 http://www.streetboy.blogsky.com

منتظریم ما نیز بخندیم

مرضیه سه‌شنبه 7 شهریور 1396 ساعت 16:27 http://fear-hope.blogsky.com

ایشالا همیشه به خنده و خوشی بهاره جان
شاد باشید در کنار هم و عاشق

مرسی عزیزدلم

الهام جمعه 3 شهریور 1396 ساعت 00:51

همیشه بخندی دوست من
خوشحالم خوبی

مرسی عزیزم
این اروزی خوشگلت ایشالا اول برای خودت محقق بشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.