درد واقعی نچشیده بودم نه تا این حد عمیق و نه تا این حد شدید...
بدترین دردی که به عینه دیدم دروغ هایی بود که شنیدم و دیدم و لال شدم دلممیخواست حقیقت فریاد بزنم تو صورتش تفش کنم تو صورتش دلممیخواست زیر بار مشت و لگد لهش کنم یاد چیزایی میوفتادم که تا اعماق وجودم میسوزوند لهم میکرد...خرد شدم
جلوی کسایی که هیچ وقت کمنیاورده بودم اشک ریختم و اشک ریختم داغ دلمو با سیگار کشیدم تو ریه هام نگاه کردم و فقط نگاه کردم و فقط نگاه کردم....تو بغلش اشک ریختم،بغض کردم،شکستم....
تمومشد امشب میدونم تمام خواهد شد....برای همیشه از زندگیم رفت بیرون ....
یادت نره ! هیچ وقت یادت نره باهات چه کار کرد....
به وقت ۸ شهریور ۹۷...
میدونی در مورد قسمت اول حرفات وافعا حس بدیه که میتونی حقیقت رو بزنی تو صورت طرف و نگی فی الواقع تا اخر عمر یادش می افتی حرصت میگیره و خنده های دیوانه وار تلخ میکنی
در مورد قسمت دوم هم لیوانی که بشکنه رو نمیشه درستش کرد مگر اینکه خورده ها رو جمع کنی و بریزی توی کوره اتیش و دوباره ازش لیوان جدید بسازی اما ممکنه کوچیکتر بشه چون شاید یه تیکه رو پیدا نکردی و حتی شاید شکلش مثه قبل نشه. قلب هم همینه
هیچجوره درست نمیشه هیچ وقت
سلام کیوان رفت؟؟
سلام
مهاجرت کرد و رفت