یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

No vacancy

پیامش را که باز میکنم هیچ حسی ندارم 

دعوت به ناهار در یکی از بهترین رستوران های تهران ..‌.

نمی دانم در جواب باید تشکر کنم و بهانه بیاورم و یا دل به دریا بزنم و قبول کنم ترجیح میدم پاسخی به پیام ندهم.

ترانه در حال درست کردن ناهارست از داخل اشپزخونه در جواب سردرگمی من چهارتا فحش جانانه میدهد و می نشیند 

برو ببینش پسر خوبیه که 

همکارمه در واقع یکی از مهندسین طراحی شرکت و دانشجو دکتری ست بسیار بسیار موفق و به نام و ادم حسابی ست مطمئنا گزینه مناسبی برای دیت و اشنایی ست ولی نه من همون ادم سابقم و نه هنوز توانستم که با نبودن کیوان کنار بیایم نه میتوانم به این زودی کس دیگری را در زندگی ام جایگزین کنم

در جوابش تشکر میکنم و برایش توضیح میدهم که در حال حاضر نمیتوانم کسی  را در زندگی ام بپذیرم 

گوشی را خاموش میکنم و به گوشه ای پرت میکنم .

نفس عمیقی میکشم و روبه ترانه که در سکوت نگاهم میکند لبخندی میزنم و اروم زمزمه میکنم:خوبم...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.