یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

We will rock you

سکانس اول

هرچه قدر مقاومت می کنم فایده ای ندارد که ندارد عکسش را که دروین میبینم اشک هایم ناخواداگاه جاری می شود 

برای اولین بار بعد از ان اتفاقات و کشمکش ها اشک هایم جاری می شود و دگر هم‌ بند نمی اید ....

سکانس دوم

امروز نه تنها درس نخوندم بلکه به شدت عصبی  و غمیگن  بودم  تنها کاری که کردم رفتم کلاس المانی ثبت نام کردم وقتی به خودم امدم که روبه روی موسسه گوته بودم 

خودم هم نمیدانم چه مرگم است....

سکانس سوم

بی قراری تمام وجودم را گرفته استرس یک لحظه هم رهایم نمیکند نه در خانه ارام و قرار دارم نه در هیچ جای دیگر....به معنای واقعی کلمه اشفته و بی قرارم...

سکانس چهارم 

ترانه فرنی پخته است با یک عالمه مغز بادوم و پسته و چیزای عجیب غریب هرکاری میکنم میل ندارم...یاد هفته ی اول جداییمان می افتم شاید باورتان نشود ولی یک هفته فقط چایی ان هم به زور ترانه میخوردم شب و روزم یکی شده بود امشب هم به طرز عجیبی بی قرار بودم 

سکانس پنجم 

از خواب میپرم ،خوابم نمیبرد که نمیبرد به زور قرص سعی میکنم بخوابم ولی باز ۲ ساعت دیگر از خواب میپرم ...

باورم نمیشود اینقدر دوستش داشتم‌‌‌‌....و باورم نمیشود واقعا جدا شدیم و باورم نمیشود دیگر هرگز ما نمیشویم...جدایی امان در فرودگاه ...وحشتناک بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.