یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

بیچ بزرگوار

برادرم جدا شد 

و من در تمام مراحل جدایی و مشکلاتش با همسرش خیلی اتفاقی متوجه رابطش با یه دختر دیگه شدم 

وقتی  میبینمشون به غایت عصبی و ناراحت میشم امروز دختره پرو پرو پا شد اومد خونه مادر من ، به قدر عصبانی شدم هرچی از دهنم درومد بهش گفتم و از خونه انداختمش بیرون 

دختره ی کثیف وقتی برادرم متاهل بود اینقدر مغزش خورد که وا داد و صد البته برادر بنده هم اونقدر سست عنصر بود که بهش اجازه این کارو داد ولی هیچ وقت یادم نمیره اون دختر چه طور یه زندگی ریخت بهم و از هم پاشوند امروزم بهش گفتم مگر اینکه من مرده باشم پاشو بذاره خونه ما و یا جایی تو خانواده ما پیدا کنه

زن داداش من واقعا بهش ظلم شد برادر بیشعور من و اون دختر کثیف خیلی بهش ظلم کردن دختره عوضی با وقاحت تمام اومده خوش و بش و مهمونی خونه ما 

و واقعا هم هرگز نمیذارم پاشو بذاره تو خانواده 

اینجور ادما اینجور خونه خراب کن ها خطرناکن و به شدت کثیییییییف



خیانت جنایته وقتی فهمیدم برادر خودم کسی که از جونم بیشتر دوسش داشتم این کارو کرده تمام روحم شکست واقعا ضربه بزرگی بود باورم‌نمیشد این کار با همسرش کنه همسرش بی نهایت خانم بود و اون دختره که باهاش رابطه داشت میشناسم مدت ها سعی کرد بهش نزدیک بشه تا بالاخره کار خودش کرد.

امشب بهش گفتم فکر اینکه بیاد تو خانواده ما از سرش بیرون کنه حق نداره هرگز دور و بر ما پیداش بشه مامان هم که فهمیده بود اوضاع از چه قراره همین گفت:عروس من یه تیکه الماس بود که هر چه قدرم سعی کنی خوب باشی و ادم حسابی انگشت کوچیکش نمیشی باباهم با عصبانیت خیلی زیادی جفتشون پرت کرد بیرون هم‌اینکه جلو دختره به برادرم گفت اگر باهاش ازدواج کنی هیچ پول و ارث و سهمی نخواهی داشت.

حالا برن با عشق زندگی کنن.....

و بله اینج از شب خانوادگی ما که به گه کشیده شد.

بابا کل حساب های بانکی بنیامین(برادرم) بست و خب میدونم واقعا تمام حمایت مالیش پس میگیره 

همه میدونن این دختره ی خونه خراب کن چرا و چه طوری این کارو کرد و هیچ کس این اجازه نمیده که به خواستش برسه.

وقتی هم زن داداشم جدا شد بابا خونه ای که توش زندگی میکردن به اسم زن داداشم زد و براش یه ماشینم گرفت بهشم گفت تا وقتی  زنده باشه ماهانه مبلغی به حسابش واریز میکنه به این امید که خیانت  بنیامین ببخشه و حالش بهتر بشه.....

اعصابم خیلی داغونه امشب هم جنگ و بحث و دعوا بود.



نظرات 1 + ارسال نظر
حمیرا دوشنبه 6 خرداد 1398 ساعت 02:00 http://pieces.blogsky.com

چقدر ناراحت کننده.

و تاسف اور

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.