یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

دو یو نو؟

کی میدونه چی میشه؟

ای لاو یو من❤

مای فانی من

من دورت میگردم نخوای برم‌نمیگردم 

امروز کلا زده بود فاز مسخره بازی اینقدر خندیدیم که دچار دل درد شدید شدم و کارم به بیمارستان کشید از شدت خنده ی زیاد!!

تو بیمارستان شک کرده بودن دراگ مصرف کردیم که اینقدر میخندیم و خوشیم انواع و اقسام ازمایش هارو گرفتن که باعث شدن بیشتر بخندیم اومدیم بیرون بهم میگه قشنگ نخورده مستیم نزده هاییم و واقعا وقتی کنار همیم همینه همیشه.

خلاصه که شهروز به زندگی من خوش اومدی.

چه قدر زندگی میتونه عجیب باشه چه قدر ما ادما از همه چی بی خبریم و چه قدر زمان میتونه سریع بگذره .... 


_میگم اگر باهم ازدواج کنیم بعد دیگه عاشق هم نباشیم چی؟

_دوباره عاشقت میشم دوباره عاشقم میشی.