یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

یه دفترچه خاطرات عمومی

یه لیوان چایی خوشرنگ با هل و دارچین میریزم وروبه روی کامپیوتر اتاقم تمام دغدغه ها و دل مشغولی هامو به رشته ی تحریر درمیارم اینجا منم با تمام خصیصه های خوب و بدم به قلمروی من خوش اومدین

غلط کردم ماله این وقت هاست

بهش اس دادم اونم نزدیک به یک صفحه،یعنی تاحالا تو عمرم اینقدر تایپ نکرده بودم... بعد تو جواب اس من نوشته: اوکی،حالا بعدا راجع بهش حرف میزنیم!!!!!!!

یعنی به طرززززززز وحشتناکی زورم گرفت،یعنی الان حسابی عصبانییییییم،خصوصا که بااین آدم خیلی رودروایستی دارم..یعنی رابطه امون اصلا نزدیک نیست..وااااای خدا اخه آدم چه قدر میتونه بیشعور باشه؟؟؟ حداقل میگفت الان وقت ندارم ج بدم خیلی بهتر بودتا اینکه احساس گند مزاحم بودنو بهم بده...

خیلی پشیمونم که بهش اس دادم ...بی لیاقت عوضی... 



امسال خیلی فرق داره

هیچ وقت محرمو دوست نداشتم

محرم ها برای من فقط یه معنی داشت اینکه دایی جان به همراه خانواده تشریف بیارن دیارما و همه جمع بشیم خونه ی مادربزرگه و نذری بخوریم...هیچ وقت نه تو هیئت هاش شرکت کردم،نه حتی تو نذری خودمون شرکت کردم،نه علاقه ای به دیدن دسته ها و شلوغی خیابونا داشتم نه حتی دعاها و اعمال خاص ماهو انجام میدادم،محرم هم برای من مثله ماه های دیگه بود....

امسال همه چی برام فرق کرد،از نذر 10 روزه ای که کردم و دهه ی اول محرم باچادر اینور و اونور رفتم تا حتی خوندن کتابی راجع به واقعه ی عاشورا ورازو نیاز باخدا و همدردی با تک تک شخصیت های عاشورا....

امسال دیدن تکیه ها و بوی اسفند تو خیابونا و پیرهن مشکی مردونه و صدای مداحی های توی خیابون ،همه وهمه باعث میشه اشک توچشمام جمع بشه و به این فکر کنم که من یه مسلمونم !!؟؟امسال خیلی چیزا برام فرق کرده...

وقتی جنایت میشه مرگ باعزت

چه قدر ناراحت کننده ست...

سر سفره ی ناهار نشسته بودیم و طبق روال معمول به اخبار گوش میدادیم که دوباره یه خبر ناراحت کننده شنیدیم و اونم حادثه ای بود که توی مراسم حج در منا اتفاق افتاده،کشته شدن41 نفراز حجاح ایرانی که مطمئنا از 41 نفرهم بیشترن. ..

کاری به بحث های س.ی.ا.س.ی ندارم ولی واقعا این همه اتفاق میتونه تصادفی باشه؟

 اون از فاجعه ی جده که زندگی دوتا پسر نوجوون تباه شد،بعدش سقوط تاورو یه عاالمه کشته،الانم که منا و یه عالمه خانواده ی داغدار و نگران...

من ایرانی ام و طبعا نگران هم وطن های خودمم ولی تو همه ی این فجایا از خوده عربستانی هاهم کم کشته نشدن،جدای از بحث ایرانی و عرب بودن همه ی ماها بشریم،انسانیم و مثلا هم دین و هم منافع هم هستیم ولی یه عده اشغااااال که نه مسلمونن نه بشر نه حتی حیوون باعث و بانی این بلاها میشن

ما فقط یه خبر می‌شنویم فوقش تا چند دقیقه هم متاسف میشیم ولی تو هرکدوم از این قضایا یه خانواده دچار مشکل شده،اون از دوتا پسر نوجوونی که علاوه بر آسیب جسمی روحشون خدشه دار شده و حالا حالاها نمیتونن زندگی عادی داشته باشن،اینم از حجاجی که ولیمه اشون شد شام عذاشون...خدا از باعث و بانیش نگذره...   

به خدا،که خدا هم راضی نیست اینطوری پاشین برین مکه،نرین،توروخدا نرین

از چیزی که میخوام مطمئنم...

از یه چیزی مطمئنم و اونم اینه که رشته ای که توش قبول شدم اونی نیست که میخوام!!

درسته به همه میگم من عاشق رشته و دانشگامم ولی در حقیقت اینطور نیست..امروز نشستم با خودم یه دودوتا چهارتای ساده کردم دیدم واقعا واقعا این رشته و این جایگاه نمیتونه روح تشنه ی منو سیراب کنه...رشته ی مترجمی اونم تو یه داشگاه تیپ یک با استادایی که همه بلااستثنا دکترا از دانشگاه های معتبر داخلی و خارجی دارن اصلا بد نیست چه بسا من این رشته رو دوست هم  دارم ولی برای من منه بلندپرواز منه جاه طلب اصلا خوب نیست...

تو این دوسالی که واسه کنکور میخوندم خیلی تغییر کردم اعتمادبه نفسم خیلی کم شده از اونجایی که ارتباطم با بقیه خیلی کم بوده انگاری حرف زدنم یادم رفته منی که عادت به تسلیم شدن نداشتم این روزا خیلی راحت تسلیم میشم منی که اصلا استرسی نبودم بایه صدای کوچیک ازجا میپرم و معدم جیغ میکشه...این روزا خییییلی عوض شدم و این تغییرات باب میلم نیست انگاری  دیگه خودمو نمیشناسم...خیلی سعی کردم کسی متوجه این ضعف هام نشه ولی از درون خوردم..نه به خاطر اینکه کنکورم اونی نشد که میخوام چون خیلی راحت دست از رویای 10ساله ی خودم کشیدم...

به نظرم ارزششو داره همه ی این جنگیدن ها همه ی این فشار ها یه روزی یه جایی برام تبدیل میشه به خاطره...

برنامه ی کلاسامو گرفتم از شنبه تا چهارشنبه از 8صبح تا6بعدازظهر و بعضی روزا8شب کلاس دارم تو این شرایط درس خوندن برای کنکور امسال خیلی سخته ولی جدا دلم میخواد سخت به چیزی که میخوام برسم یه جورایی این سختی حقمه...اینا تاوان دوسال سهل انگاری و تنبلی منه...من با معدل دیپلم 20به خاطر سهل انگاریم نتیجه ی 12سال درس خوندنمو به باد دادم ...میگم به باد دادم چون اونی نشد که میخواستم چون پیش خودم شرمندم...

ولی تاوانشو خودم میدم من مسئولیت همه ی اشتباهاتمو به گردن میگیرم و امسال نهایت تلاشمو میکنم....راستش اخرش برام مهم نیست فقط  اینکه پیش خودم روسفید باشم واسم مهمه..همین


یکبار برای همیشه(پست ثابت)

خسته شدم از اینکه همش سعی کردم دل بقیه رو به دست بیارم اینکه همش حواسم باشه فلانی از فلان حرف من ناراحت نشه،اون یکی از حرفای من دلخور نشه...این رویه ای بوده که من در تمام جنبه های زندگیم پبش گرفتم اینکه حواسم حسابی جمع رفتارو گفتارم باشه،ولی این روزا احساس میکنم باید این اخلاقمو تغییر بدم اینکه همش بخوای به این فکر کنی که اگه فلان حرفو بزنم خانم یا آقای ایکس چه فکری راجع به من میکنه؟ اینوبگم یانه؟ همه ی این سوال و جوابا باعث خودسانسوری و یه جورایی سوتفاهم میشه اینکه همش سعی کنی مطابق میل و سلیقه ی بقیه حرف بزنی و رفتار کنی باعث فرسایش روح و روان آدم میشه دایم باید درگیری فکری داشته باشی..ولی اینجا تو این وبلاگ من خودمم،نگران این نیستم که اگه فلان چیزو بگم یا مثلا این قضیه رو تو پستم بنویسم بقیه راجع به من چه فکری میکنن؟ اینجا کسی،کسیو نمیشناسه،همه با اسم های مجازی و هویت های نامعلوم از روزمره ها،درگیری های فکری،ناراحتی ها،شادی هاو غم هامون می‌نویسیم بدون اینکه همه بشناسیم راجع به هم نظر میدیم گاهی دل میسوزونیم،گاهی شماتت میکنیم گاهی هم صرفا یه تجربه ی مشترکو کامنت میکنیم...ولی،ولی یادمون باشه کسی که این پشت نشسته و هرروز پست اپ میکنه،یه ادمه...یه آدم واقعی تو دنیای واقعی با احساسات واقعی..حواسمون باشه اینجا باتمام مجازی بودنش میتونه تو دنیای  واقعی افراد زخم ایجاد کنه....

اینجا همه ی ماها خودمونیم بی هیچ سانسوری،شاید تو دنیای واقعی هرکدوم از ماها یه شخصیت دیگه باشیم با خلق و خوی متفاوت،این کاملا قابل درکه همه ی ماها یه سری فیلترهای شخصی داریم که تو واقعیت پررنگ تره تمام رفتارهای ما از اون فیلتر میگذره و بعد بروز میکنه ولی اینجا این فیلترها خیلی خیلی کمرنگه و شاید دلیل این تفاوت رفتارها هم همین باشه

دلم میخواد حداقل یه جا نگران قضاوت بقیه نباشم،باهمه ی بد بودنم با همه ی کمبودها و عقده ها خودم باشم

پس خواهشاااااا همین یه جا دست از قضاوت کردن من بردارین...

اگرم من کسیو قضاوت کردم همین جا ازش عذر خواهی میکنم

به قول اسکات فیتزجرالدنویسنده ی کتاب گتسبی بزرگ:

 هروقت خواستی کسیو سرزنش کنی یادت باشه همه تو زندگیشون اون امکاناتیو نداشتن که تو داشتی پس خواهشا دیگرانو با فیلترای شخصی خودمون سینک(sync) نکنیم....



اینجا خونه ی منه،قلمروی منه ومنم ملکه ی این سرزمینم قوانین اینجا حرفایی که زده میشه همه توسط خوده من تعیین میشه اگر ناراضی هستی کافیه اسم اینجارو از روی صفحه ی نتت برای همیشه پاک کنی و اگر وجود من تو قلمروی تو ناراحت کننده ست کافیه فقط بهم بگی: ورود ممنوع

پی.نوشت:از همه ی کسایی که میان به وب من و سر میزنن خیلی خیلی ممنونم،دوستای گلم من کامنت های شمارو میخونم و کلی هم لذت میبرم اونایی که نیاز به پاسخ داره تایید میشه جواب هم داده میشه اما بعداز چندروز دوباره برشون میدارم...بیشتر احساس میکنم کامنت های شما برای منه و دلم میخواد خصوصی هم بمونه بنابراین مطمئن باشین هرچی که شما بنویسین من حتماحتما میخونم...خیلی خیلی هم ممنون میشم که وقت میذارین ونظر میدین...

پ.نوشت2:شماها همتون ندیده و نشناخته برای من عزیز هستین،لطفا مهربونی  منو با گستاخی نه اشتباه بگیرین نه جواب بدین، به قول معروف جنگ اول به از صلح اخر...


آهای شماهایی که اینارو خوندین ایشالا که زندگیتون پر باشه از خوشی و سعادت و لبخند...شاد باشین دوستای عزیزم


ادامه مطلب ...