-
کبوتر با کبوتر باز با باز
پنجشنبه 5 اردیبهشت 1398 00:20
از کسایی که دوستپسر داشتن بدش میومد قیافه نچرال و بدون عمل دوست داشت دلش میخواست همسرش در اینده کار نکنه و تو خونه باشه بچه خیلی دوست داشت و یه جین بچه میخواست دوست نداشت پادتنرش رژ غلیظ بزنه از اینکه دلبری کنه و توجمع باشه هم خوشش نمیومد دختری که سیگار میکشید از نظرش خراب بود اگر اهل الکل و دوستای جنس مخالف هم بود...
-
رژیم؟
پنجشنبه 5 اردیبهشت 1398 00:01
امروز به اندازه ی یک هفته غذا و تنقلات خوردم هر وعده در حد خودش وحشتناک زیاد بود نمیدونمم چم شده بود فقط میخوردم پیتزا و همبرگر و جوجه کباب و اب انار و ذرت مکزیکی و اسموتی و کراکف پنینی و پاستا و صبحونه انگلیسی:/ اخر شبم قهوه و شکلات یه روز در هفته چیت دی یا روز تقلبه ولی فکر کنم من به اندازه ی خوراک یکسالم تو همین یه...
-
بی تو اما...
چهارشنبه 4 اردیبهشت 1398 00:10
زنگ زد کلی خواهش و تمنا و چرب زبونی که بیا ببینمت هدفونام تو گوشم بود و صداش بیشتر از همیشه پخش میشد و تو مغزم اکو میشد حوصله ی حرفاش نداشتم با جواب های کوتاه سعی داشتم بهش بفهمونم حوصله حرف زدن ندارم اخرم قبول نکردم ببینمش. پا شدم حاضر شدم بعد مدت ها به خودم رسیدم تقریبا همون بهار قدیمی شدم هرچند که تغییرات روحیم...
-
کجا؟
سهشنبه 3 اردیبهشت 1398 23:52
با قیافه خسته و ژولیده پولیده رفتم یه مهمونی مثلا لاکشری جز یه مشت ادم خزوخیل کسی ندیدم به ۱۰ دیقه نرسید که پاشدم اومدم بیرون رفتم یه پرس چلو کباب خوشمزه زدم بعدشم کافی و پیاده روی و الانم اومدم خونه. دیدم صاحب مهمونی پیام داده چرا اینقدر زود رفتی؟ خیلی رک بهش گفتم مهمونیت تایپ من نبود. در جواب گفت حدس میزدم و مرسی که...
-
ساز میزنم
دوشنبه 2 اردیبهشت 1398 21:50
این مدت، تمرین سازم خیلی خیلی زیاد شده بود تقریبا روزی ۱۲ ساعت ساز میزدم بیشترین امادگی دوران نوازندگیم دارم امشبم تا دیروقت میمونیم استدیو واسه ضبط البوم یکی از خواننده های خیلی معروف. اهنگاش خیلی دوست داشتم خودشم دوست داشتم ولی از نزدیک و از نظر کاری ادم به شدت کثیفیه به شدددتتتت. جدای از اینکه طرف متاهل ولی با همه...
-
مای اونلی وان
دوشنبه 2 اردیبهشت 1398 01:08
1:01 بهت فکر میکنه و همینقدر احمقانه و بچگانه....
-
چی بگم؟
یکشنبه 1 اردیبهشت 1398 00:20
رفتم مشاوره تهش جوری شد که کاری کردم خود روانشناس هم افسردگی گرفت:))))))) دیدی یهو حس خالی شدن بهت دست میده؟حس بدی نیست چرا به نظر همه بده؟ اخرش روانشناس به شروین گفته بود وضعیتش خطرناکه منم میشنیدم میخندیدم اومدیم بیرون شروین اینقدر تو فکر و نگران بود که تصادف هم کردیم منم کل مدت سکوت کرده بودم کلا حرف نمیزنم دیگه نه...
-
وی دونت تاک انی مور
چهارشنبه 28 فروردین 1398 01:23
حالم از همه چی داره بهم میخوره کم کم مامان یه خونه نزدیک خودش گرفته و زور که باید برگردی پیش ما من ۸ سال تنها زندگی کردم و فکر برگشت به نزدیکشونم دیوونم میکنه هرچند که کلا خونه نیستن و همش سرکارن ولی واقعا فکر بهشم بهم سردرد میده مامان وقتی اومد خونم و پاکت سیگار و بطری های خالی مشروب دید یهو داد و بیداد راه انداخت که...
-
بماند که یادم بماند
دوشنبه 26 فروردین 1398 21:30
خواستگار و دوست ۵ سال پیش دوباره برگشته خیلی اتفاقی یه دوستی بهم خبر داد اشکان دوباره داره دنبالم میگرده جالبترش این بود که میگفت رفته خونه ی علی و کلی بغلش گریه کرده که من فلانی چرا از دست دادم و داشته پرس و جو میکرده ببینه با کسی ام یانه خیلی زندگی خنده داره خدایی این ادم ها چرا اینجورین؟ بهش گفتم بهش بگین ازدواج...
-
ار یو فاکینگکیدینگ می؟
دوشنبه 26 فروردین 1398 20:37
دیره دیره خیلی دیره با یه تماس پرت شدم به گذشته داشتم سیگار میکشیدم و به اهنگ چایکوفسکی گوش میدادم که یه شماره غریبه رو گوشیم افتاد برش داشتم بدون فکر جواب دادم کاری که هیچ وقت نمیکردم الو؟ بله،بفرمایید. صدای پشت گوشی یه مکث کرد و سلام داد جواب سلام دادم و منتظر موندم ادم پشت گوشی خودش معرفی کنه ولی نکرد با کمی تاخیر...
-
بدبینی
شنبه 24 فروردین 1398 12:30
بدبینی و بی اعتمادی من به اوج خودش رسیده بعد از تمام بالا و پایین ها و قول و قرارهای الکی و لحظاتی که با کیوان داشتم و اخرشم کیوان پشت پا زد به همه چی و رفت به شدت و به شدت بدبین و بی اعتماد شدم خیلی بیشتر از پیش همزمان با ماجرایی که برای منپیش اومد برادرم و زنش هم جدا شدن علت اصلی هم هیچ کس نمیدونه ولی من...
-
چه قدر زود گذشت....
دوشنبه 19 فروردین 1398 01:40
الان که برمیگردم عقب و به گذشته نگاه میکنم فقط با خودممیگم کی این روزا گذشت؟ باورم نمیشه اینقدر بزرگ شدم .... چه زود گذشت... دلم تنگ خیلی چیزایی که الان حتی با داشتن دوبارشون اون حس ها دیگه برام یاداوری نمیشه....و این غم انگیز ترین حس دنیاست.
-
Would it be done?
سهشنبه 13 فروردین 1398 01:24
بعضی وقت ها اینقدر خسته میشم که دلم میخواد موقتا بمیرم.
-
دیگه چه کار میشه کرد؟
سهشنبه 30 بهمن 1397 02:06
با اینکه بعد رفتنش کل گوشیم فرمت کردم و هر عکس و اهنگ و خاطره ای که تو گوشیم وجود داشت از بین رفت،با اینکه از تمامی شبکه های مجازی بلاکش کردم که نبینمش و ازش خبری نداشته باشم،با اینکه شمارشم پاک کردم و سعی کردم همه چی فراموش کنم ولی از یادم نمیره نمیدونم روزی برمیگرده دوباره و یا نه هیچ ایده ای ندارم ولی میدونم بدجوری...
-
سوال
دوشنبه 15 بهمن 1397 00:03
با از دست دادن یک نفر چه طوری کنار میاین؟
-
Terrible mistake
دوشنبه 8 بهمن 1397 19:51
مینویسم که بمونه به شدت دچار استرس و حال بد شدم یه اشتباهیی کردم که امیدوارم به خیر بگذره فقط برام دعا کنین
-
So what?!?
یکشنبه 30 دی 1397 23:00
خیلی جدی وسط مهمونی به ی نوشیدنی دعوتم کرد و پیشنهاد س***داد البته نه با این صراحت ولی مطمئن بودم چیزی جز این تو ذهن مریض طرف نیست در حالی که سعی میکردم جبهه نگیرم خیلی محترمانه و با جملات کوتاه پیشنهادش رد کردم و تاجای ممکن ازش دور شدم دیدم که رفت سراغ یه نفر دیگه و تا اخر شب دیگه اون دونفر ندیدم یه سری تابو ها که...
-
I am worry
سهشنبه 25 دی 1397 00:56
تو راه رفتن به شرکت رفتم و برای همه ی بچه ها کافی و دونات گرفتم کنار هم بخوریم کلی حس خوبی بهم داد رفتم باشگاه و بعدشم استخر به سرم زد برم یه تغییری به مدل موهام و رنگش بدم تو یه اقدام عجیب رفتم موهامو شکلاتی کردم و لایت های یه کم روشن تر دراوردم بعدشم کراتینه کردم جوری شده که خودم عاشق موهام شدم مژه هامم لمینت کردم...
-
گاهی...هم...احمقانه....عاشقی
دوشنبه 24 دی 1397 00:35
پیجش تو اینستاگرام و تلگرام بلاک کردم دیگه هیچ ارتباطی باهاش ندارم خیلی اتفاقی تو پیج یه دوست مشترک یه عکس ازش کنار اکیپ دوستاش تو وین دیدم خیلی ریختم بهم خیلی.... یهو تو یه حرکت انتحاری کل پیج دوستای مشترک زدم بلاک کردم بعد دیدم اینطوری نمیشه پیجمو کلا دی اکتیو کردم از تلگرامم اومدم بیرون و فقط واتس اپ نگه داشتم که...
-
Misofil
جمعه 21 دی 1397 12:14
فردا امتحان به شدت مهم و سختی دارم و دیشب مهمونی بودم ساعت ۱ از خواب پاشدم با سردرد بعد از مستی و گردن درد و پادرد به خاطر رقص زیاد. جمع همکارها و دوستا نهایتا ۷ نفر جمع شدیم دور هم تو این اخر هفته های این مدلی دور هم دیگه مست میکنیم و بی خیال دنیا و سختی و زندگی و همه چی یا بازی میکنیم یا سیگار میکشیم یا می رقصیم و...
-
Weirdo
پنجشنبه 29 آذر 1397 00:40
پارسال شب یلدا بهم گفت اخرین سالیه که بدون منی و امسال نه تنها تنهام بلکه دیگه هم نیست... ادما همین قدر عجیب و غیرقابل پیش بینین...
-
And here it is
سهشنبه 20 آذر 1397 02:09
می دانستم به فکر رفتن و مهاجرت است می دانستم رویایش بودن در وین میان ان همه زرق و برق و هیاهو است ولی نمی دانستم حاضر است همه چیز را قربانی رفتن کند قرار بود باهم برویم هیچ موقع حرفی پیش نیامد که جدا و واقعا در مورد مهاجرت چیزی بگوییم کل حرفمان همین بود "باهم می رویم" تا اینکه مشکلاتی پیش امد که من را از...
-
We will rock you
سهشنبه 20 آذر 1397 01:56
سکانس اول هرچه قدر مقاومت می کنم فایده ای ندارد که ندارد عکسش را که دروین میبینم اشک هایم ناخواداگاه جاری می شود برای اولین بار بعد از ان اتفاقات و کشمکش ها اشک هایم جاری می شود و دگر هم بند نمی اید .... سکانس دوم امروز نه تنها درس نخوندم بلکه به شدت عصبی و غمیگن بودم تنها کاری که کردم رفتم کلاس المانی ثبت نام کردم...
-
No vacancy
یکشنبه 18 آذر 1397 19:22
پیامش را که باز میکنم هیچ حسی ندارم دعوت به ناهار در یکی از بهترین رستوران های تهران ... نمی دانم در جواب باید تشکر کنم و بهانه بیاورم و یا دل به دریا بزنم و قبول کنم ترجیح میدم پاسخی به پیام ندهم. ترانه در حال درست کردن ناهارست از داخل اشپزخونه در جواب سردرگمی من چهارتا فحش جانانه میدهد و می نشیند برو ببینش پسر...
-
A New old one
شنبه 17 آذر 1397 19:16
پشت میز روی صندلی راحتی لم دادم و به برنامه ی سنگینی که جلو رومه نگاه میکنم کتاب ها هرکدام یک ور افتاده و لپ تاپجلویم بازه به روزهای هفته نگاه میکنم که همه اشان را پر کردم؛برنامه ی سنگینی که از ۷ صبح تا ۱۲ شب تمام وقت و انرژی من را خواهد گرفت تصمیم گرفتم برای ارشد دوم در ازمون شرکت کنم به واسطه ی شغل جدید و محیطی...
-
بازگشت به روتین
یکشنبه 11 آذر 1397 01:46
برگشتم به تمرینات سخت ورزشی تقریبا بعد از یک ماه برگشتم به امادگی قبلیم ساز هم که جز جدانشدنی و لاینفک زندگی منه منتها فعلا گروه و کنسرت و تدریس گذاشتم کنار روحیه ی برگشت به اون محیط و اون فشارهارو ندارم وارد یه شرکت واردات تجهیزات تزئینی ساختمون شدم به عنوان مسئول روابط بین الملل استخدام شدم شرکت فوق العاده شیک و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 آذر 1397 03:16
ادم هایی که از روابط طولانی و عمیق بیرون میان خطرناکن چرا که این ادما میدونن میشه درد کشید و سرپا موند تقرییا ۳ ماه گذشت و تونستم با خراب شدن رویاهام و داغون شدن همه چیز کنار بیام و خب اگر کنجکاوین که بدونین چی شد باید بگم کیوان مهاجرت کرد و البته به بدترین شکل ممکن همه چیز تموم کردیم اوایل حالم خیلی بد بود عمیقا و...
-
درد...
پنجشنبه 8 شهریور 1397 23:13
درد واقعی نچشیده بودم نه تا این حد عمیق و نه تا این حد شدید... بدترین دردی که به عینه دیدم دروغ هایی بود که شنیدم و دیدم و لال شدم دلممیخواست حقیقت فریاد بزنم تو صورتش تفش کنم تو صورتش دلممیخواست زیر بار مشت و لگد لهش کنم یاد چیزایی میوفتادم که تا اعماق وجودم میسوزوند لهم میکرد...خرد شدم جلوی کسایی که هیچ وقت...
-
پرده اخر
شنبه 3 شهریور 1397 23:29
و امشب اخرین پرده ی این نمایش چندساله بود. و تمام.....
-
قهرمانان
دوشنبه 29 مرداد 1397 02:14
نگار از دوستای دوران لیسانس منه وقتی درسمون تموم شد تقریبا هیچ ارتباطی باهم نداشتیم تا همین چند ساعت پیش که پست اینستاگرامش دیدم و عجیب دیدنش چسبید. دیدن قبولیش تو رشته دندونپزشکی دانشگاه بهشتی اینقدر خوشحالم کرد که زنگ زدم بهش و یه ربع قربون صدقش رفتم پشت تلفن از خوشحالی خودشم به لکنت افتاده بود. فقط اینو میدونم که...